به دخترم نگاه میکنم. به او که یک پارچه خانم شده به دختری که در مقابل چشمانم قد کشید و با نام پدر بزرگ شد. به کسی که من هم مادرش بودم و هم پدرش و همواره نام پدر و شجاعتهایش را در گوشش نجوا میکردم. به دخترم نگاه میکنم به کسی که لالاییهای شبانهاش نام همان پدری بود که خیلی زود جنگ او را از ما گرفت. همان که سایهاش همیشه در زندگیمان بود همان که حضورش در خانه ما جاری بود. و من به روزهای گذشته زندگیام میاندیشم.
زن بودن گاهی چقدر سخت میشود وقتی که جنگ تکیهگاهت را به غارت میبرد و من در این جنگ نابرابر کسی را از دست دادم که روزهای نبودش برای خودم و فرزندش بسیار سخت گذشت.
نامش فرهنگ بود. فرهنگ منصوری فرزند چهارم خانوادهای متدین و زحمتکش که نان بازویشان را میخوردند و لقمه حلال به فرزندانشان میدادند، خانوادهای نسبتاً پر جمعیت که صفا و صمیمیت در میان آنها جاری بود. روزهای کودکیاش را در این خانواده پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد تا پنجم دبستان درس خواند و پس از آن چون دیگران به کار و تلاش برای امور زندگی پرداخت.
دستان پینهبسته و چهره آفتابسوختهاش حاکی از زحماتی بود که برای امرار معاش خانواده میکشید، کسی که امید به لطف خداوند بسته بود و با باران و آفتاب دوستی داشت. کسی که بذر محبت میکاشت و محصول عشق درو میکرد و همین قلب رئوفش او را لایق رسیدن به سعادت کرده بود. سعادتی از جنس شهادت.
خیلی جوان بود که ازدواج کردیم متولد 1345 بود و ما در سال 62 بنای زندگی مشترک را نهادیم مرد بود و مردانه مسئولیت زندگیمان را به عهده گرفت. بسیار خوشرو و مهربان بود. تمام تلاشش را میکرد تا برای ما چیزی کم نگذارد. هنوز به خاطر دارم که وقتی دخترش به دنیا آمد حالش وصفنشدنی بود و به خاطر ارادتی که به بانوی دو عالم حضرت فاطمه(علیها السلام) داشت نامش را فاطمه نهادیم.
روزهای خوش زندگی دوام چندانی نداشت که جنگ آرامش مردم را به یغما برد. زمان رفتن به خدمت سربازی رسیده بود و او هم چون دیگر دلاوران برای دفاع از خاکش لباس مقدس سربازی را به تن کرد. پاسدار وظیفهای که پاسداری از آب و خاکش را وظیفه خود میدانست و در آن کوتاهی نمیکرد. او راهی شد و قلب من و دخترش را با خود برد. او راهی شد و چشمان ما منتظر آمدنش ماند. تا اینکه پس از هفت ماه خدمت در پنجم آذرماه سال 1366 در منطقه سنندج به خاطر موج گرفتگی و ضربه مغزی به شدت مجروح و پس از انتقال به بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش را در زادگاهش روستای آق بلاغ در حوالی شازند به خاک سپردیم.