بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب علیمحمد مهدوی در صحت کامل و بدون هیچ ناراحتی این وصیتنامه را بنا به وظیفه شرعی مینویسم اول از همه سلام و درود بر پیغمبر خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و کل 14 معصوم(علیهم السلام) و دوم سلام و درود به پدر و مادر گرامی و مهربانم که زحمتها و رنجهای زیادی در رابطه با ما متحمل شدهاند و بعد سلام به تمام اقوام نزدیک و دور و سایر دوستان و آشنایان بعد از همه مخصوصاً پدر و مادر و خانمم میخواهم که مرا حلال کنند و بر هر کس که آشنا بوده رسیدند، حلالیتی بطلبند. امیدوارم که خداوند هم مرا ببخشد و بیامرزد.
در مورد اموال چیزی ندارم چندان و هرچه هست همه در اختیار پدرم میباشد که با آنها هر کاری خواست بکند و در مورد خانمم اختیار زندگیاش و اموالش با خودش میباشد و مجدداً از ایشان تقاضای بخشش میکنم چون در اوایل زندگیاش با این وضع روبرو شد و باید بداند که خداوند خیلی بزرگ و رحیم و بخشنده است و دنیا نیز خیلی زود میگذرد و دیگر اینکه حدود .... سال نماز بدهکارم و همچنین حدود ... روزه و حدود 6 الی 7 گوسفند نذر کردهام. قبلاً که نتوانستم آنها را بدهم که البته نذر کرده بودم که پول 2 یا 3 تای آنها را به حسابهای کمکی به بانک بریزم و قرضهای مادی (پولی) هم که دارم پدرم از آنها اطلاع دارد و از او تقاضا میکنم که اینها را بپردازد....
دیگر چیزی برای گفتن ندارم و امیدوارم که خدای تبارک و تعالی همه را ببخشد و بیامرزد و دل همگی خوش و تنشان سالم باشد و هر چه زودتر اسلام به پیروزی نهایی برسد و عمر امام امت خمینی(قدس سره) کبیر را به انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برساند.
درود و سلام بر امت حزبالله.
شهید علیمحمد مهدوی در سال 1334 در روستای فرزیان جاپلق از توابع شهرستان ازنا چشم به جهان گشود، شش سال تحصیلات ابتدایی را در دبستان شرکت نفت گذراند؛ سپس در سال 50 به همراه خانواده به اراک آمدند. دیپلم خود را از هنرستان فنی اختر اخذ نمود.
شهید انسان ساده و بیآلایشی بود، قلب پاک و مهربانی داشت و به همه کسانی که میدید محبت و مهربانی مینمود؛ به فقرا و نیازمندان تا جایی که توان داشت کمک میکرد و از وجود فقر رنج میکشید. روح لطیفی داشت و به مطالعه، شعر، خط و هنر علاقه زیادی داشت.
در سال 1353 به خدمت سربازی رفت. در زمان خدمت ضمن تماس با افراد انقلابی و داشتن افکار سیاسی مورد تعقیب ضداطلاعات هوانیروز قرار گرفت و به خانهاش گریخت و با گرفتن چند کتاب و نوار او را به زندان انداختند. پس از چند روز او آزاد ولی تا پایان خدمت چند مرتبه دیگر تحت تعقیب ضداطلاعات رژیم قرار گرفت. پس از سربازی به استخدام شرکت نفت درآمد. از سال 56 اقدامات ضد رژیم منحوس پهلوی را شدید کرد و در اغلب درگیریها و تظاهرات شرکت داشت و در اعتصابات شرکت نفت فعالیت داشت؛ پس از انقلاب هم در تمام صحنههای سیاسی حضور فعال داشت.
دو بار داوطلبانه به جبهه رفت و عضو فعال انجمن اسلامی کارکنان شرکت نفت بود و کتابخانه انجمن را در منازل شرکت نفت با زحمات شبانهروزی خود جمعآوری نمود. او علاقه فراوانی به امام(قدس سره) و روحانیت داشت.
سرانجام به عنوان بسیجی گردان جانبازان روحالله(قدس سره) در تیپ 7 ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عملیات بیتالمقدس شرکت کرد و در ششم خردادماه 1361 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش عباس نیز در بهمنماه همان سال به شهادت رسید