مبارک باد بر بقیهالله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وجود همچنین رزمندگانی ارزشمند و مجاهدان فی سبیلالله که آبروی اسلام را حفظ و ملت ایران را روسپید و مجاهدان راه خدا را سرافراز نمودند.[1]
... خدمت تمامی دوستان و آشنایان و خانواده گرامی.
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان و یاریدهنده رزمندگان اسلام و با سلام و درود به منجی عالم بشریت آقا امام زمان، مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با درود به نایب بر حقش امام خمینی(قدس سره) و با سلام به تمامی مجروحین و معلولین انقلاب و جنگ تحمیلی و با سلام به خانواده معظم شهدا، خانوادههایی که در این امتحان دنیا واقعاً سرافراز درآمدن. سلام خدمت پدر و مادر گرامی و پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که در نبودن من هیچگونه ناراحتی نداشته باشید.
پدر و مادر گرامی! من به جز رضایت شما هیچ وصیتی ندارم چون من در این دنیا نه مالی دارم و نه ملکی و نه از کسی پولی میخواهم نه غرضی دارم فقط میخواستم به شما بگویم اگر جنازه من به دست شما رسید همانند یک کوه استوار باشید و همچنین فرزندی افتخار کنید و با استقامت خود آنچنان مشتی بر دهان منافقین و کافران بزنید که تا ابد خاموش بمانند. عزیزان من! همان طور که میدانید ما آفریده شدهایم تا در راه خداوند متعال کشته شویم چون در دامن خانوادهای پرورش یافتهایم که اسوه مقاومت و در زمانی آموزش دیدهایم که رهبری همچون امام خمینی(قدس سره) داریم. آری در این زمان است که مسلمانان شناخته میشوند.
ای برادران و خواهران عزیز در این چنین زمانی کشته شدن در رختخواب ننگ است چون دشمن میخواهد اسلام را نابود کند. همانطور که امام(قدس سره) ما فرمود این زمان، تمام اسلام در مقابل کفر است. اگر کفر جهانی بر مسلمانان غلبه کند، دیگر از اسلام حتی نامی نمیماند. وصیت دیگر من این است که جنازه مرا در ردیف مفقودین خاک کنید چون میخواهم با برادرم هم منزل شوم. خدمت برادران گرامی یک به یک داداش محمدعلی سلام میرسانم و از شما میخواهم که مرا حلال کنید. خدمت داداش احمد و داداش محمود سلام میرسانم و از آنها حلالیت میطلبم، میخواهم که مرا حلال کنند چون شاید من از سر جهالت حرفی زده باشم. خدمت خواهران عزیز و گرامی میخواهم که همچون زینب(علیها السلام) باشند و با حجاب خود خون شهدا را زنده نگه دارند و از آنان خواستارم که مرا حلال کنند.
خدمت تمامی دوستان و آشنایان سلام میرسانم و از آنها حلالیت میطلبم. خوب دیگر عرضی ندارم جز استقامت شما عزیزان. خداوندا به من اراده دادی و ایمان دادی و پیامبر فرستادی و ما را به راه راست هدایت فرمودی؛ اگر ما در این دنیا لغزشی داشتیم، خودت به کریمی خودت ما را ببخش.
خدایا خدایا ما را به انقلاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) متصل بگردان و خودت نگهدار امام(قدس
1. امام خمینی(قدس سره).
شهید علیاکبر قربانی فرزند محمدجعفر در چهارم فروردینماه سال 1337 در روستای شهوه از توابع شهرستان اراک و در خانوادهای مذهبی و روستایی، دیده به جهان هستی گشود. روستای شهوه شاهد حضور مردی بود که از چند جهت نمونه بود. و این خصلتها ریشه در اعتقاد و عقیدهاش داشت. محمدجعفر پدر شهید، زمینی داشت و در زمین کشاورزی با فرزندانش کار میکرد و زندگی را گذراند. نانش گرم بود و آبی هم که میخورند، سرد بود. برای او که اهل دین بود و از افراط پرهیز میکرد، کافی بود تا فقط قوتی بخورد و قوتی بگیرد و بندگی خدا کند. خداوند نیز در همین دنیا با هدیه دادن فرزندانی صالح و سالم به او مزد بندگیاش را عطا کرد.
علیاکبر در دامان پر از مهر و محبت پدر و مادر رشد کرد. تحصیلاتش را در دبستان ابتدایی روستا آغاز کرد و تا کلاس چهارم ابتدایی به درس و تحصیلش ادامه داد ولی به خاطر مشکلاتی که داشت، مجبور شد ترک تحصیل کند و به کارگری برود تا در امرار معاش خانواده سهمی داشته باشد.
با مهربانی و احترام به دیگران در چشم همه عزیز شده بود. در ایام جوانی در سال 1358 ازدواج کرد و ثمره ازدواجش دو دختر بود که رنگ و بوی زندگیشان را تغییر داد. زمان جنگ فرا رسیده بود و همهی مردم برای دفاع از ایران عزیز راهی جبهه میشدند.
همسرش میگوید: در ابتدا تمایلی برای رفتن به جبهه را نداشت. اما چهره رنج کشیده مردم جنگزده و شهادت برادرم موجب شد او هم راهی شود. از سوی بسیج چندین بار به جبهه اعزام شد. آخرین باری که میخواست به جبهه برود، کفشهایش را پوشید و دوباره از پایش درآورد، وارد خانه شد دختر کوچکش ششماهه بود، پاهایش را گرفته بود و نمیگذاشت که برود و گریه میکرد .... ما هیچوقت به بدرقهاش نمیرفتیم ولی این دفعه تا لحظه آخر که ایشان حرکت کرد، در کنارش بودیم.
بسیجی گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در بیست و هشتم اسفندماه سال 1364 در عملیات والفجر 8 در فاو عراق به شهادت رسید. پیکر مطهرش که در منطقه نبرد مفقود شده بود، بعد از 11 سال توسط گروههای تفحص شناسایی و در هشتم بهمنماه سال 1375 در روستای شهوه به خاک سپرده شد.