بسم الله الرحمن الرحیم
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).[1]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا كنيد و به او توسل و تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
با درود به ارواح پاک شهدای اسلام به خصوص شهیدان جنگ تحمیلی و با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی و با سلام و درود بر امت حزبالله و همیشه در صحنه ایران.
خدا را شکر و سپاس که بعد از چندی توانستم در جبهه حق علیه باطل شرکت کنم. خدای را سپاس که بار دیگر توفیق الهی نصیبم شد که در عملیاتی که چند شبی یا چند ساعتی به شروع آن نمانده (است) شرکت کنم. امیدوارم که خدا از من راضی شده و سعادت شهادت را نصیبم کند تا شاید با شهید شدنم، دین مبین اسلام آبیاری شود. و اما ای امت حزبالله ایران، هرگز گول این گروههای کوردل را نخورید که آنان به جز خیانت به ایران و دین اسلام کاری نمیکنند. ای ملت شهیدپرور، همانطور که فرزندان شما در جبهه با دشمن خارجی مبارزه میکنند، بر شماست که با این گروههای ضدانقلاب مبارزه کنید و آنها را ریشهکن کنید. ملت عزیز ایران، شما را به خدا قسم میدهیم که دست از یاری امام(قدس سره) امت این قلب تپنده، بر ندارید و به فرامین گرانبهایش گوش فرا دهید و به آن جامه عمل بپوشانید انشاءالله.
ای عزیزان، مبادا بین شما و روحانیت اختلافی پیدا شود که این اختلاف فقط ضربه به اسلام میزند و این را خودتان از زبان امام(قدس سره) عزیز ما نشنیدهاید که فرمودند: «کشور بدون روحانیت، مانند کشور بدون طبیب میباشد». و اما شما ای پاسداران و بسیجیان که لباس رزم بر تن کردهاید! تا آخرین قطره خون خود از اسلام دفاع کنید. ای جوانان، مبادا در رختخواب بمیرید که علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) در میدان رزم و با هدفی بسیار بزرگ شهید شد. تو ای پدرم! به راستی که برای من بسیار زحمت کشیدی و برای من چه سختیها کشیدی؛ ولی من قدر شما را ندانستم. امیدوارم که مرا در این آخر ببخشی و از دست من راضی شوی. دوست دارم که اگر جنازهای از من به دست شما رسید، شما اولین کسی باشید که بر من نماز میخوانید. پدرم تو باید خدا را شکر کنی که چنین فرزندی را به اسلام هدیه کردی. تو ای مادر عزیزم! درست است که برای من بسیار زحمت کشیدی و من را در دامن خودت، در راه اسلام و برای اسلام بزرگ کردی و من نتوانستم از این زحماتی که برایم کشیدی، به شما خدمتی کرده باشم. امیدوارم که مرا ببخشید. ای مادر! هر وقت که خبر شهادتم را شنیدی، خوشحال باش و نماز شکر به جای آور که توانستی در راه اسلام جوانی را بدهی. مادرم برای من بلندبلند گریه مکن که دشمن خوشحال شود و هر وقت که خواستی برای من گریه کنی، به یاد مظلومیت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) گریه کن و همیشه در نماز، رزمندگان را دعا کن.
خواهرانم! وصیتم به شما این است که در شهادت برادرتان مانند زینب کبری(علیها السلام) صبر کنید. خواهرانم! حجابتان را حفظ کنید که به حق، سیاهی چادر شما بیشتر از خون من پشت شرق و غرب را میلرزاند.
برادرانم! احمد، سعید و روحالله، بر شماست که ادامهدهنده راه من باشید و اسلحه مرا به دست بگیرید و در راه خدا جهاد کنید. برادرانم! هر چه میتوانید مطالعه کنید و در راه خدا از هیچ کاری دریغ نکنید و در سختیها به یاد خدا باشید و صبر را پیشه کنید که خدا با صابرین است. و تو ای احمد! باید در خانه به پدر و مادر دلداری بدهی و اگر توانستی در سپاه خدمت کن که سپاه یک دانشگاه است و من هر چه یاد گرفتم، از این دانشگاه است. در آخر از همه برادران و خواهرانی که از من ناراحتی دیدهاند، معذرت میخواهم و امیدوارم که مرا حلال کنند. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خمینی(قدس سره) را نگهدار. از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا. در آخر از همگی شما التماس دعا دارم. در ضمن جنازه مرا در اراک به خاک بسپارید. محبعلی قلعهنویی.
خاطره:
شهید محبعلی که در اخلاق خوش، آرامش، متانت، گذشت و فداکاری و پشتکار بسیار زیاد، نمونه بود در همان عملیات (کربلای 4) مفقود شد. پدرش بعد از گذشت 21 سال از مفقود شدن فرزندش میگوید: «آشنایی ما با امام(قدس سره) راحل، به سالها قبل از پیروزی انقلاب بر میگردد. چون اکثریت مردم روستای قلعهنو از چند سال قبل از پیروزی انقلاب، مقلد امام(قدس سره) بودند و هنوز رسالههای حضرت امام(قدس سره)، به تاریخ نشر آن زمان و با مهرهای مرحوم آیتالله گلپایگانی در منازل مردم موجود است. به همین دلیل عشق و علاقهی فرزندان ما به حضرت امام(قدس سره)، بر مبنای ارادت قلبی ما بوده و به طور طبیعی به فرزندانمان هم منتقل شده است. محبعلی هم عاشق خدا و اسلام و قرآن و امام(قدس سره) بود و از چنین عشقی، غیر از این هم نمیتوان انتظار داشت.
1. سوره مائده، 35.
در سال 1345 در روستای قلعهنو پسری متولد شد که به واسطهی عشق و علاقهی خانواده به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) به ویژه امیر مؤمنان(علیه السلام)، نام محبعلی را برای او برگزیدند. محبعلی، کلاس اول و دوم ابتدایی را در روستای قلعهنو گذراند و چون پدرش در کارخانهی ماشینسازی اراک کار میکرد. به ناچار به شهر اراک نقل مکان کردند و از کلاس سوم ابتدایی به بعد را در شهر اراک زندگی کرد. دوران راهنمایی محبعلی، مصادف با تحولات انقلاب بود. در همین دوران در کلاسهای قرآن حاضر شد و انس با قرآن او را عملاً وارد دفاع از آرمانهای انقلاب نمود.
پس از پیروزی انقلاب، ادامه تحصیل داد و وارد بسیج شد. پویایی و خستگیناپذیری او زبانزد دوستان بود. با شروع جنگ، طبق وظیفه و علاقهی وافر به حضرت امام(قدس سره) امت و باور به آیه (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ )[1] گوش به فرمان خمینی(قدس سره) کبیر در معرکهی جنگ حضور یافت. در سال 1362 به استخدام شرکت ماشینسازی اراک در آمد و داوطلبانه از طریق بسیج ماشینسازی راهی جبههها شد. در همان سال، در عملیات خیبر از ناحیهی چشم و پا به سختی مجروح شد. شدت مجروحیتش باعث شد که بعد از بستری شدن در بیمارستان شهر بندرعباس و بیمارستان امام حسین(علیه السلام) به مدت سه ماه، با تشخیص کمیسیون پزشکی برای ادامهی درمان، راهی کشور آلمان شود. نزدیک به دو ماه در آلمان تحت درمان بود. هنوز بهبودی حاصل نشده بود که به ایران بازگشت و به محض رسیدن، روح بلند و آزادهاش دوام ماندن نیافت و دوباره با عضویت در سپاه به عنوان فرمانده دسته در گردان امام حسین(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) راهی جبهه شد. در عملیات والفجر 8 حضـور داشـت و از فاتحان فاو بود. حالا نوبت فتح درون بود که میبایست انجام پذیرد. سنت پیامبر خدا(q)، ازدواج را به سرمنزل مقصود رساند. اما باز هم ماندن و زیستن اینگونه را جایز ندانست و بار دیگر رهسپار نبرد شد. در عملیات کربلای 4 شرکت داشت و شلمچه آخرین محل دیدار این دوستدار علی(علیه السلام) بود و پس از آن هیچ اثری از او یافت نشد.
1. سوره نساء، 59.