ایشان در خانوادهای متعهد به دنیا آمد. با دیگر بچههای خانواده فرق میکرد. نوجوانی خود را در خدمت مجامع صرف نمود و با همه کس میجوشید و به درد همه آگاه بود. به وسیله کار و فعالیت مشغول بود. روحی عالی و اعتقاد کامل به اسلام داشت تا این که برای ادای دِین وظیفه شرعی به جبهه حق علیه کفر رفت و به درجه شهادت رسید.
از نوجوانی برای یافتن کاری مناسب عازم تهران شد و در آنجا کار میکرد. مدتی در تهران سرکارگر بود. بچههای اراک که در تهران کار میکردند، چون اجاره کردن خانه برای آنها مشکل بود، آنها را در همان ساختمان جمعآوری میکرد و مانند یک برادر به آنها رسیدگی میکرد و حتی غذای آنها را میپخت. در مکتبخانه یک مقدار درس خوانده بود و اندک سوادی داشت.
با مقدار پول کمی که میگرفت، زندگیاش را اداره میکرد و موقعی که مادرش به رحمت ایزدی پیوست، ایشان هم موقع ازدواجش بود. ازدواج کرد و خداوند دو پسر و دو دختر به او عطا کرد. بعد از ازدواج، شغلش را عوض کرد. به کارگری ساختمان مشغول شد و با رنج بسیار زندگی را میگذراند. با تمام سختیها هنگامی که جنگ تحمیلی شروع شد، معتقد بود هر کس به اندازه وسعش باید خدمت کند. لذا از سوی بسیج با گروه اعزامی از اراک به گیلانغرب به فرماندهی شهید یعقوبعلی صیدی در زمستان 1360 به منطقه جنگی اعزام شد و در حین مأموریت دچار مسمومیت شد. برای مداوا به بیمارستان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهر اراک منتقل شد ولی مداوا تأثیر نداشت و او در هشتم تیرماه سال 1361 پس از چند عمل جراحی در بیمارستان به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.