دوران طفولیت حمیدرضا سرشار از درد و سختیهای بسیار بود. پدر و مادرش بعد از به دنیا آمدن او از هم جدا شدند و او سالهای قشنگ زندگی خود را با سختی و در کنار مادری سختی کشیده گذراند و تا هفت سالگی در نزد مادرش بود و بعد از آن کم و بیش نزد پدر میرفت و گاهی هم با مادر زندگی میکرد و بعدها بیشتر با مادر بزرگ خود در تهران زندگی را به سر میبرد. دوران نوجوانی زیبا و قشنگی داشت. شرکت در مراسم قرآنخوانی و مراسم احیا و شب زندهداری و زیارتهای مخصوص امام حسین(علیه السلام) از جمله کارهای او بود. به یاد دارم شبی برای احیا به مسجد، رفته بودم، دیدم حمیدرضا نیست؛ وقتی او را یافتم، دیدم سر خود را گِل بسته و عزاداری میکند. جوانیاش همزمان با انقلاب شکوهمند اسلامی بود. در تظاهرات شرکت میکرد و مجروحان را یاری میرساند و لباس و غذا برای آنها میبرد.
برای دیدار آقا (امام خمینی(قدس سره)) بسیار خود را به زحمت میانداخت. او در این مبارزات شرکت میکرد و مجروحان را یاری میرساند و هر شب با لباس خونین به خانه میآمد و شهیدان بسیاری را از روی زمین بلند کرد و مجروحان را نجات داد و همچنین در شهادت خود، نوع مبارزه را نشان داد؛ زمانی برای پاک سازی منطقه مینگذاری شده میروند، یکی از دوستانش جلو میرود و مین زیر پایش منفجر میشود و حمیدرضا جلو میرود و او را نجات میدهد و مین زیر پای راست او منفجر شده، پای راست او قطع و پیشانی زیبایش زخمی میشود و به شهادت میرسد. با او چه در بودن یا نبودنش خاطره است.
«شهیدان لالههای سرخ عشقند عجب نبود که اکنون در بهشتند»
خاطره زیبای جانبازی و از خود گذشتگیاش از بارزترین خاطرات این عزیز بود و یادم میآید، او تأکید بسیار زیادی بر اسراف نکردن و میانهروی و گذشت در زندگی داشت. خاطره زیبای من همان گِل بر سر گرفتنش در شبهای احیا بود؛ آن هم در سنین زیر هفت سال بود و نشان از روح خدایی او داشت. او توصیه میکرد که خواهران من باید همواره مانند زینب(B) باشند؛ صبور و با حجاب اسلامی، تا بتوانند بر دشمن غلبه کنند. او توصیه میکرد اگر من به شهادت رسیدم، گریه نکنید و شاد باشید تا دشمنان شاد نشوند از برادرم میخواهم، همانند علی(علیه السلام) باشد و مادرم همچون فاطمه(B) و او همیشه میگفت که گذشت کنید و صبور باشید. اسراف و تبذیر نکنید. هرگز خدا را فراموش نکنید و تاکید بسیار بر نماز صبح داشت.[1]
او سرباز تیپ 55 هوابرد بود که در هفتم فروردین ماه 1360 در منطقه کرخه نور با انفجار مین به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.
1. خانواده شهید.