بسم الله الرحمن الرحیم
( رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي).[1]
... اینجانب با آگاهی کاملی که به شهادت دارم، برای دفاع از اسلام و حیثیت انقلاب اسلامی به فرمان رهبر مسلمانان جهان و مرجع عالیقدرم، حضرت امام خمینی(قدس سره)، به جبهه حق علیه باطل شتافتم و امید است که خون ما نهال انقلاب اسلامی را بارور کند.
پدرم، اللهاکبر، خمینی(قدس سره) رهبر، خمینی(قدس سره) سرور. سخن شهیدان راه خدا را به مردم برسان که همان سخن ما پیروی از قرآن و خدا میباشد. پدرم! کوه باش که همچون کوه هستی و چون کوه استقامت کن. لحظهای از خدا غافل نباش. در راه دین خدا بکوش که هر چه بکوشی باز هم کم است.
پدرم و مادرم، گریه نکنید و بخندید و خوشحال باشید؛ زیرا در راه هدف مقدس گام برداشته و جان باختهام. پدر و مادر، شما بوستان سبز وجود من هستید و من آن غنچه شما هستم که شما پروردهاید. سلام بر شما که بر احساس پدرانه و مادرانهتان پیروز شدید و فرزندتان را روانه میدان نبرد کفار با مسلمین کردید و گفتید که تو را در راه خدا، هدیه به انقلاب اسلامی میکنیم و من هم به وجود شما افتخار میکنم که از سلاله زهرا(علیها السلام) و حسین(علیه السلام) هستید.
مادرم، مادر جان، میدانم داغ فرزند برای پدر و مادر خیلی مشکل است؛ ولی من از شما انتظار دارم که مانند بانوی بزرگوار اسلام؛ یعنی حضرت زینب(علیها السلام) در برابر مشکلات و داغ فرزندت مقاومت نموده و سکوت را تا حد امکان مراعات کرده تا دشمنان اسلام و منافقین بدانند که در هر زمانی مادرانی شیر زن چون شما پیرو زینب(علیها السلام) هستید و فرزندان خود را با افتخار هدیه اسلام میکنند.
برادران، یک سخن نیز با برادرانم دارم. ای برادران، شما امیدان آینده انقلاب هستید و شما وارث خون شهیدان میباشید. تا میتوانید دشمن ظالم باشید و یاور مظلوم. این گفته حضرت علی(علیه السلام) میباشد و حرف حق را بگویید، اگر چه به ضررتان باشد و از رهبر عظیمالشأن پیروی کنید که واقعاً نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میباشد. خداوند تبارک و تعالی، شما را موفق و پیروز گرداند.
از امت مسلمان میخواهم که در همه کارهای خود خدا را در نظر بگیرید و هیچگاه از امام(قدس سره) امت و روحانیت مبارز و دولت اسلامی دست بر ندارید و این را باید بدانید که اگر روزی روحانیت را کنار بگذارید، روشنفکران (وابسته) ما را وابسته به شرق و غرب میکنند؛ چون قشر روحانیت تا به حال ثابت کردهاند از آیتالله شیخ فضلالله نوری، آیتالله کاشانی و ... تا به حال این را ثابت کردهاند و این انقلاب اسلامی را که برای شرق و غرب زیان زیادی به بار آورده را تا آخرین قطره خونمان حفظ کنیم و به دنیا نشان بدهیم که اسلام چیست و این را بدانید که خداوند در این راه همیشه کمکمان میکند. این در جبهه ثابت شده است که خداوند مؤمن را یاری میکند.
خداوندا، در این دنیا که نتوانستم آنطور که تو میخواهی زندگی کنم، پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل بدین گونه کفاره گناهان کبیره و صغیره را ادا کرده باشم. خدایا، تو میدانی که برای همین عازم جبهه جنگ کفر و ایمان و اسلام و شرک و حق و باطل شدم. عازم شدم تا شاید بتوانم قدمی در راه رضای تو بردارم و پاک شوم و اذن دخول کسب کنم. شاید از روی لطف و کرمت مرا از بندگان خود قرار دهی. برادران، همیشه برای امام(قدس سره) دعا کنید
1. سوره طه، 25.
شهید علیاصغر طیبی فرزند ابراهیم در هفدهم تیرماه سال 1344 در روستای زیبای گل زرد از توابع شهرستان شازند و در خانوادهای روستایی که زندگی کردن را در کار کردن و بندگی کردن میدیدند، دیده به جهان هستی گشود. هوا گرم بود و آفتاب به صورت مستقیم به صورت مردم روستا میتابید و سهم همه را یکجا و برابر میداد. کارشان کشاورزی بود و زیر این آفتاب سوزان کار میکردند و عرق میریختند تا کسب روزی حلال داشته باشند.
علیاصغر دوران کودکیاش را با اخلاق و رفتار و منش درست آشنا شد تا در طول زندگی با برکتش که عمر کوتاهی هم داشت، به کار بگیرد و با این منش و رفتار با مردم ارتباط داشته باشد. در همان دوران، کار و تلاش و زحمت را آغاز کرد و در زمین کشاورزی همدوش پدرش زحمت میکشید و از کار ترس و واهمهای نداشت. تا کلاس دوم راهنمایی به تحصیلش ادامه داد و با ترک تحصیل در مهاجرت به تهران در یک کارگاه خیاطی شروع به کار کرد.
خوشاخلاق و خوشرفتار و شیرینزبان بود. وقتی هم که به روستا برای دید و بازدید میآمد، به همه اقوام سرکشی میکرد و به آنها سر میزد و با آنها صحبت میکرد و پای درد دلهایشان مینشست.
در پاییز سال 1361 به عنوان بسیجی از پایگاه ابوذر تهران به جبهه اعزام شد و در لشکر 27 محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خدمت میکرد. او در عملیات والفجر یک شرکت کرد و در بیست و چهارم فروردینماه سال 1362 در منطقه فکه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.