به نام یکتا آفریننده هستی و به نام او که مرگ و زندگی انسان در دست اوست.
و به نام او که همه ما از اوییم و به سوی او باز میگردیم که: (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).
با سلام بر یگانه منجی عالم بشریت، امام عصر امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و آن که ما همه در انتظار اوییم؛ یعنی مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با سلام بر یاران با وفای آن حضرت منجمله حضرت امام خمینی(قدس سره) و با سلام بر تمامی معلولین و مجروحین و شهدا و خانواده شهدا، این وصیتنامه را شروع میکنم:
پدر و مادرم و ای امت حزبالله، در ابتدای وصیتنامه شما را توصیه میکنم به تقوای الهی که همانا آن برترین عبادات و محکمترین سد در مقابل نفس و خودبینی است و اما سخنی دیگر و آن اینکه، ای مردم، گمان مبرید که همیشه در این دنیا زندگی خواهید کرد و لحظهای به روز مرگ و لحظهای به آن زمان که مردگان به امر خدا از خاک بر میخیزند و روز حساب و آخرت فکر کنید که یاد مرگ و آخرت و بالاتر از آن یاد خدا شما را از گناهان باز میدارد و باعث اطمینان قلب شما میشود که: ( أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ). و اما پدرم و مادرم، سعی کنید برادرم، محمد، را آنچنان تربیت کنید که ادامهدهنده راه من و سایر شهدا باشد. انشاءالله.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
شهید علیمحمد نظری در دوازدهم خردادماه سال 1346 در زادگاه حضرت امام خمینی(قدس سره) و در خانوادهای مذهبی، دیده به جهان هستی گشود. تحصیلات ابتداییاش را در شهرستان محلات و دوران راهنمایی و هنرستان را تا سال چهارم، آخرین سال زندگی و عمر شریفش در شهرستان خمین ادامه داد. در تمام مدت تحصیل سوای خلوص روحش رتبههای اول را به خویش اختصاص میداد. دهساله بود که طلیعه انقلاب اسلامی تابیدن گرفت و چون در خانوادهای مذهبی و متعهد و معتقد به ولایت مولا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) رشد کرده بود.
در سالهای انقلاب در اکثر تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد تا سهمی در پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشد. وی دارای روحیه والای وصفناپذیری بود. آنگاه که توطئه آمریکا در قالب جنگ بر ملت ایران تحمیل شد، وی آرزوی رفتن به جبهه را در سر داشت و میخواست قلمش را به اسلحه تبدیل کند تا با مرکب خون صفحاتی بر دفتر زندگی پاکش بیفزاید؛ اما به واسطه کمی سن ناچار بود یک سال صبر کند تا سنش برای رفتن به جبهه قانونی شود؛ ولی چگونه میتوانست صبر کند؛ چون میخواست هر چه زودتر به دیدار معبودش و معشوقش نائل گردد؛ لذا با اضافه کردن یک سال به سن خویش فتوکپی آن را برای ثبتنام به بسیج ارائه داد و سبکبال به آموزش نظامی اعزام شد و همان سال برای اولین بار در جبهه حضور یافت.
او بارها به جبهه اعزام شد و هر بار که وی را میدیدی که از جبهه بر میگشت، در عمق وجودش عشق به شهادت را میدیدی. وی پنج سال در دانشگاه عظیم ایمان و مبارزه در جبههها جنگید و هنگامی که برای ورود به دانشگاه نامنویسی کرده بود، علیرغم این که در جبهه مجروح شده بود انصراف خویش را با خون پاک خود اعلام و پایاننامه مبارزه و جهادش را بر علیه استکبار جهانی و کفر از دست آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دریافت نمود و جایگاه ابدی بهشت برین را منزلگاه خویش قرار داد.
علیمحمد هنگامی که به عنوان بسیجی در گردان روحالله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در جزیره مجنون حضور داشت بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای خمین در کنار دیگر دوستان و همرزمانش به خاک سپرده شد.