18 شهریور 1338 بود که چراغ منزل لطفعلی در شهر ارومیه به یمن قدم محمدرضا روشن شد. کودکی آراسته و مهربان و در عین حال معصوم پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش ارتشی بود و به همین دلیل مدتی ساکن ارومیه. بعدها به محلات برگشتند. در دوران طفولیت ارادت خاصی به اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) داشت و با اشتیاق بسیار در مراسم و مناسبتهای مذهبی شرکت میکرد. بهخصوص در ایام محرم و عاشورا در مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان شرکت داشت. دوران ابتدایی و دبیرستان را با موفقیت هر چه تمامتر پشت سر گذاشت.
در سال 1357 همراه با پا گرفتن نهال انقلاب اسلامی و با داشتن شور و حال انقلابی موفق به اخذ دیپلم شد و در تمام مراحل تحصیلی دانشآموزی ممتاز بود. این شهید بزرگوار از ورزشکاران خوشنام شهرستان محلات بودند که در رشته فوتبال، عضو تیم منتخب شهرستان محلات و مهارت وی زبانزد خاص و عام بود. با شروع انقلاب اسلامی فعالیتهای اسلامی شهید آغاز شد و در راهپیماییها و تظاهرات خیابانی شرکت مینمود. پس از انقلاب و شرکت در کنکور به خدمت سربازی اعزام شد و پس از پایان دوران آموزشی که نتایج کنکور اعلام گردید، راهی دانشگاه شد. در سال 1359 همگام با شروع انقلاب فرهنگی دانشگاهها نیز تعطیل شدند و در این زمان شهید فرصت را غنیمت شمرد و شروع به دوره درسهای گذشته و نیز مطالعه درسهای آینده کرد، تا این که در سال 1362 با بازگشایی دانشگاهها به ادامه تحصیل پرداخت و در سال 1364 موفق به اخذ مدرک خود گردید. پس از اخذ مدرک تحصیلی برای ادامه خدمت سربازی به جبهه اعزام شد و در 24 فروردین سال 1365 هنگامی که به عنوان سرباز لشکر 88 زاهدان با درجه گروهبان یکمی مشغول به خدمت بود در منطقه سومار شربت شهادت را نوشید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر محلات به خاک سپرده شد.
از زبان پدر شهید:
در آخرین مرخصی شهید که در نوروز 65 بود، هر لحظهاش خاطرهای برای خانوادهاش بود و بودنش در میان جمع خانواده باعث شور و هیجان برای آنها بود. توصیه شهید به پدر و مادر و همچنین خواهر و برادران خود این بود که تا میتوانید به جبههها کمک کنید؛ چون همین کمکهای فردی روحیه رزمندگان را بالا میبرد و پشتوانه و دلگرمی است برای رزمندگان و روحیه آنها را بالاتر میبرد. پس از اعزام به جبهه روحیه شهید بسیار عالی بود و هر گاه که در میان خانواده خود حضور پیدا میکرد و به مرخصی میآمد، میگفت: بهترین لحظه خاطرههای زندگی من در جبهه است و به نظر من جبهه بهترین جا برای خودسازی است و دانشگاهی است برای انسان تا همهچیز را یاد بگیرد و در جبهه انسان به خدا نزدیکتر است. شهید در سال 1363 برای بار دوم به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در صورتی که میتوانست محل خدمت خود را در یک منطقه آرام انتخاب کند، داوطلبانه و با میل خود به جبهه اعزام شد و در جبهه سومار به نبرد با دشمن پرداخت. در سحرگاه روز 24/1/65 در ساعت 4 صبح در حالی که در لشکر 88 زاهدان خدمت میکرد و در حال پاتک و پاسخ به جنایات صدامیان بود، در حال پیشروی، ناگاه با اصابت ترکش خمپارهای به قسمت سر از حرکت باز ایستاد و در خون خود غلتید و خون پاکش بر زمین ریخت.