نامش را زهرا گذاشتند تا راه درستی را پیش بگیرد. هزار و یک آرزوی نهفته در دل پدر و مادری بود که او را عاشقانه دوست داشتند. ششمین روز از مردادماه سال 1364 بود که در خانواده صمیمی خود به دنیا آمد. در اوج گرمای تابستانی که با جنگ همراه شده بود.
جنگ پر از سختی بود مملو از ترس و ناراحتی و دلخوری اما امید به زندگی در دل مردم زنده بود، هنوز عاشق میشدند و زندگی میکردند؛ به امید فردایی بهتر برای خود و فرزندانشان. اما این خاصیت جنگ است که امیدها را پر پر میکند و آینده را خراب میکند. آرزوها را در دل میگذارد و شیرینیهای کودکانه را در همان زمان جا میگذارد.
زهرا همان کودک شیرینی بود که برایش هزار و یک آرزو داشتند و قرار بود به هر آنچه دوست دارد، برسد. شاید آیندهای زیبا برای خود و کشورش رقم میزد اما افسوس که جنگ او را از دنیای فانی گرفت و به فرشتگان عالم باقی رساند.
اما مسلمانان با این قسم شهادتها بیگانه نیستند که در کربلا هم شاهد صحنههای غمانگیز ظلم علیه کودکان بودیم. و به یاد همان شهید سه سالهای که با سر پدر در آغوشش جان باخت، برای کودکان مظلوم دل میسوزانیم اما خوب میدانیم که شمر و یزید و ... در هر زمان به شکلی ظاهر میشوند و هر یک به صورتی قربانی میستانند.
در زمان ما صدام و رژیم بعثی او در جایگاه شمر و یزید قرار گرفتند و انسانها و آرزوهایشان را به غارت بردند. زهرای کوچک ما از ین قاعده مستثنا نبود و در زمره کودکان مظلوم اسلام قرار گرفت.
زهرا کمانی متولد 6/5/1364 در شهر اراک بود که در بمباران هوایی بیست و ششم دیماه سال 1365 شهر اراک در کنار برادرش محمدمهدی به زمره شهدا ملحق شدند.