انتظار درد تلخی است نمیدانی میآید یا نه. نمیدانی اگر روزی در را باز کند و قامت دلربایش در چهارچوب در حاضر شود، چه باید بگویی چه باید بکنی و با چه چشمی او را بنگری تا تمام لحظات تلخی را که به او گذشته با تمام وجودت درک کنی. نمیدانی این مرد مو سپیدی که میبینی همان شیر نر جوانی است که به میدان نبرد فرستادهای یا نه. و هر روز این افکار را در ذهنت بالا و پایین میکنی به امید اینکه روزی برسد که شیر مردت، پسر دلیرت به خانه بازگردد. اما گاهی این انتظار به پایان نمیرسد و عمر آدمی کوتاهتر از آن است که بتواند سالهای بیشتری را منتظر بماند. شهید والامقام محمد میرزایی در پنجمین روز از آذرماه سال 1343 در شهرستان زیبای ساوه در خانوادهای مؤمن و معتقد به دین مبین اسلام، دیده به جهان گشود. او پسر هفتم خانوادهای نسبتاً پر جمعیت بود که پدر و مادر با زحمت فراوان فرزندان خود را پرورش میدادند و تلاش میکردند آنها را به گونهای تربیت کنند که در راه رضای خداوند قدم بردارند. آنها سفره ساده و صمیمیشان را به نان حلال زینت میبستند و کودکان خود را با این نان پرورش میدادند. محمد از همان کودکی بسیار باهوش و با ذکاوت بود و به درس خواندن علاقه زیادی داشت بنابراین هنگام رفتن به مدرسه از شور و شوق بسیاری برخوردار بود و با علاقه زیاد وارد دبستان شد. او دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و به مقطع دبیرستان راه یافت و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. در زمان جنگ تحمیلی برای اعزام به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد و با تمام وجود برای نبرد با دشمن کوشید تا تمام تلاشش را در این راه به کار بگیرد. او پس از مدت 3 ماه نبرد در جبهههای جنگ به عنوان پاسدار وظیفه در لشکر 4 بعثت کرمانشاه در چهارم مردادماه سال 1367 در عملیات مرصاد در کرند غرب به درجه رفیع شهادت رسید و هرگز پیکر مطهرش به دست خانواده منتظرش نرسید.