بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و با درود بیکران بر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب برحقش امام(قدس سره) امت و امت شهیدپرور ایران و با درود و سلام بر رزمندگان اسلام به شهیدان اسلام از صدر اسلام تاکنون شهیدانی که با خونشان درخت اسلام را آبیاری کردند و با خونشان نوشتند (استقلال آزادی، جمهوری اسلامی) و با درود بر همه نیروهای مسلح اعم از ارتشی، سپاهی، بسیجی، عشایر پیشمرگهای کرد مسلمان و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی و با سلام به خانواده عزیز و مهربانم. خب خانواده عزیزم حالتان چطور است؟ پدر عزیز و مهربانم حالت چطور است؟ امیدوارم که حالت خوب باشد و در خوبی و خوشی زندگانی خود را بگذرانی و هیچ ناراحتی نداشته باشید ..... من در کردستان (سقز) مشغول خدمت به اسلام هستم با دوستان و آشنایانم ما را صبح ساعت 6 برپا میدهند و وضو میگیریم و نماز میخوانیم و بعد از صبحگاه ورزش کردن و دویدن صبحانه میخوریم و برنامه ما به این صورت است که ما چهار گروهان هستیم که یک روز ما عملیات هستیم و گروهان دیگر خدمات و گروهان دیگر آماده و یک روز استراحت هستیم و اسم این گروهانها که ما در گروهان نصر هستیم و گروهان قدس، گروهان ارکان که آن رانندهها و صلاح سنگین در آنجا هستند جریان کمین دیشب نه پریشب را امیدوارم که از رادیو و تلویزیون شنیده باشید که امروز که 25 بهمن است و نیروهای ما برای کمین رفته بودند به یک دهکده اطراف سقز که هم این که به آن ده رسیده بودند درگیری بین نیروهای ما و کومله در افتاد که در آخر، نیروهای ما نزدیک یا بیشتر از 15 تن از آنها کشته و یک تن از آنها را اسیر کردند و آنها دو تن از سربازان ما را اسیر کردند و یکی از ما زخمی کردند که آن زخمی شب در آنجا مانده بود و خوشبختانه مردم آن ده زخمی را به مسجد برده و تا صبح در آنجا نگه داشتند و صبح که نیروهای ما به آن دهکده رفتند، آن زخمی را با خودشان آوردند و چهار تن از اجسادشان الان در زیر زمین پایگاه هستند. اگر شما آنجا بودید آنقدر خوشحال میشدید که حد نداشت. ما آنها را دیدیم. من نمیدانم آنها آخر برای چه میجنگند. این مزدوران آنقدر بلائی سر این نیروهای ما میآوردند، رحم هم نمیکنند ..... گوش، سرو اعضای بدن شهیدان ما را میبرند و ..... رحم نمیکنند و ما هم ایستادهایم تا انتقام خون این عزیزان را از این مزدوران پلید و کثیف و عوامل آمریکا و شوری بگیریم و من دیگر عرضی ندارم و سلامتی شما را خواهانم و ما خیلی حالمان خوب است و هیچ ناراحتی نداریم. دعاگوی شما، برادر کوچکتان، محسن نیک بخش، خداحافظ.
به امید دیدار (والسلام).
محسن در سال 1346 در تهران متولد شده قبل از اینکه محسن دنیا بیاید پدرم خواب دید که حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گلی به دست او داده است و بعد از شهادت برادرم فهمید که تعبیر آن خواب چه بوده است. محسن تا هفتسالگی در تهران بود و بعد از آن به مأمونیه آمدیم و به مدرسه ابتدایی رفت. در سال 1357 که انقلاب پیروز شد از همان روزها اول انقلاب در اکثریت تظاهرات شرکت داشت. او سالهای کودکی را به دلیل برخی مشکلات با سختی پشت سر گذاشت.
در آذرماه سال 1361 در حالی که در دوره راهنمایی تحصیل میکرد، برای حضور در جبهه داوطلب شد و پس از یک دوره آموزشی یک ماهه در پادگان 21 حمزه سیدالشهدا(علیه السلام) تهران به عنوان بسیجی جندالله سپاه سقز عازم جبهههای غرب کشور شد.
او نزدیک به دو ماه در منطقه سقز مشغول نبرد با گروهکهای ضدانقلاب بود و سرانجام در حین درگیری با عناصر گروهک کومله بر اثر اصابت گلوله در هجدهم اسفندماه سال 1361 به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در مامونیه به خاک سپرده شد.