بسم رب شهدا والصدیقین
(إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ ).[1]
چنانکه وصیت یک وظیفه شرعی است و چون من چند روز دیگر عازم سفر شهادتم، از ایزد متعال پیروزی اسلام و طول عمر امام(قدس سره) را میطلبم. این وصیتنامه را مینویسم تا اینکه به آخرین وظیفهام عمل کرده باشم. آرزویم شهادت و پیروزی جهان اسلام است. آرزو دارم شهید شوم تا خدا گونه شوم به اوج کمال انسانیت برسم البته در زندگیام خدمت چشمگیری به اسلام انجام ندادم، شاید با شهادتم خدمتی به اسلام و وطن عزیزم ایران کرده باشم چون من به این آیه شریفه رسیدم که گفته است: (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ).[2] هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد و این بود اسلام را بالاتر از جان ناچیز خود دیدم و در این موقعیت زمان کشورمان عازم نبرد با کفر شدم تا اکنون این درخت جوان انقلاب اسلامی را بارورتر سازم.
من وصیت مهمی ندارم و تنها وصیت من به خانوادهام مادر عزیزم این است که تا سر حد امکان از گریه و زاری و ناراحتیهای دیگر خودداری کنید و خود را مثل هزاران مادر و پدر دیگر بدانید که فرزندان خود را در راه خدا از دست دادهاند و از خدا بخواهید که مرگ من فی سبیلالله باشد و من هم از خدا سعادت و تکامل زور افزون جمهوری اسلامی و امام(قدس سره) و امت قهرمان را خواهانم و امیدوارم که فرزند خوبی برای شما بوده باشم و به دوستانم بگویید که خیلی معذرت میخواهم که نتوانستم از شما حلالیت بخواهم و امیدوارم که مرا حلال کنید. به امید پیروزی اسلام بر همه مستکبران. مرگ بر امپریالیسم شرق و غرب.
سرباز وظیفه، احمد کوچکی.
1. سوره صف، 4.
2. سوره آل عمران، 92.
شهید احمد کوچکی در سوم آبان ماه سال 1341 در روستای سنجان از توابع شهرستان اراک در خانوادهای مذهبی، دیده به جهان گشود. در هفت سالگی به دبستان رفت و تا سیکل (سوم راهنمایی) ادامه تحصیل داد و بعد از آن کار و فعالیت را در کنار پدر بزرگوارش در کارگاه آهنگری و جوشکاری شروع کرد. در اوایل کودکی بر اثر سانحهای دست او شکست که با مداوای زیاد و رنج فراوان دست او کمی بهبود یافت. دوران طفولیت را با سختی فراوان پشت سر گذاشت. پدر و مادر احمد تنها آرزویشان خوشبختی او بود. شهید احمد کوچکی در دوران قبل از انقلاب به تعلیم قرآن و تعلیمات دینی پرداخت.
در اوایل انقلاب گویی که مونس و همدم خود را پیدا کرده و سر از پا نمیشناخت و در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد و از سخنان روحانیون در مساجد فیض میبرد. با اوجگیری انقلاب و پیروزی آن گویی که تمام امیدها و آرزوهایش برآورده شده و فقط در جستجوی چیزی است که خود میداند.
موعد سربازیاش که شد نزدیک به یک سال بود که جنگ تحمیلی شروع شده بود و او به عنوان سرباز لشکر 64 ارومیه پس از پایان دوره آموزشی عازم غرب کشور شد. احمد پس از ماهها رشادت با مسئولیت خدمه تانک هنگام درگیری با گروهکهای ضدانقلاب در منطقه مهاباد به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای سنجان به خاک سپرده شد.