بسم الله الرحمن الرحیم
اینک که به یاری خدا و فرمان رهبر، راهی مناطق جنگزده شده و در این راه با آگاهی و بصیرت قدم برداشته تا آخرین نفس و تا مرز کشته شدن با توطئهگران و با کفار جهاد مسلحانه مینمایم تا پرچم اسلام و انسانیت در منطقه و سراسر جهان به اهتزاز در آید؛ امیدوارم که با دادن خون خویش رسالت خود را در برابر مکتب و شهیدان به خون خفته راه اسلام انجام داده باشم. از خدای بزرگ مسئلت داریم که این وظیفه سنگین که بر دوش ما هست بتوانیم به نحو احسن انجام و ما را به راه راست هدایت کند.
در خاتمه از ملت ایران و وفاداران به انقلاب میخواهم خود را به این دنیای مادی وابسته نکنند و به معنویت و جهان هستی یا معاد بنگرند تا رستگار و فلاح شوند. در پایان از همرزمان و دوستان و کسان دیگر میخواهم راه شهدایی که در راه خدا و حب وطن کشته میشوند را تداوم بخشند.
برقرار باد انقلاب اسلامی ایران در سراسر گیتی به رهبری امام خمینی(قدس سره). به امید حاکمیت مستضعفین بر مستکبرین. ملت مسلمان و انقلابی به هوش باشید که فرصتطلبان و سودجویان و ایادی رژیم سابق برای منافع از دست رفتهشان هر ماسکی به خود میزنند و همیشه در حال توطئه و خیانت میباشند. از ملت و وفاداران به انقلاب میخواهم خود را به این دنیای مادی وابسته نکنند و به معنویت و جهان هستی (معاد) بنگرند تا رستگار و فلاح شوند.
خاطره از مادر شهید:
صبح زود از خانه خارج میشد و دیوارهای شهر را از شعارهایی که بر علیه رژیم بود، پر میکرد. این در حالی بود که هیچ کس از این امر مطلع نبود.
هنگام زلزله طبس به آن جا رفت و به کمک مردم شتافت. وقتی اول انقلاب عدهای منحرف قصد ورود به سپاه را داشتند او با شناسایی اینها به همراه دوستانش در مقابل این جریان مقاومت کرد و نگذاشت آن اتفاق بیفتد. در زمستان 1358 داوطلبانه به پاوه رفت و این در حالی بود که وصیتنامهاش را نوشته بود. در بهار سال 1359 از طرف سپاه اراک به منطقه غرب اعزام شد. سرپرستی سپاه آن منطقه را به عهده داشت. برای او در این جا فرصتهای زیادی بود که خود را در مناصب بالا ببیند اما این کار را نکرد.
دوست داشت در کنار روستائیان محروم باشد و به آنها کمک کند. احساس میکرد روستائیانی که سالها تحت سلطه فئودالها بودهاند و روح یأس در آنها وجود داشته به دنبال انقلاب انتظار دارند که مسئولین با این استثمارگران مبارزه پیگیر نمایند و روحیه حاکم بر مسئولین دولت موقت و نیز فشاری که از طرف بعضی از این افراد وارد میگردید باعث شده بود که سرمایهداران و مالکان بتوانند باز خود را بر کشاورزان تحمیل نمایند.
خاطره از همرزم شهید:
برادر شهید محمدکاظم ثامنی از برادران بسیار متعهد و متدین و مکتبی و از خانوادهای با اصالت بودند. ایشان از آن جایی که اطلاعات و تجارب خوبی داشتند در مقاطعی مطالبی بسیار ارزنده و ارزشی را مطرح مینمود.
کم کم بین برادران به منزله سخنگو شناخته شد. لذا در جلسات عمومی بیشتر فرصتها به ایشان داده میشد تا صحبتهای اساسی را به گوش مسئولین انتقال دهد.
خاطرهای را که بنده از این شهید گرانقدر دارم این است که بچههای سپاه اراک به علت این که عید نوروز نیز در سپاه باید استقرار مداوم داشته باشند در عید نوروز سال 1359 به پیشنهاد و همکاری مسئولین به دو گروه تقسیم شدند و قرار شد هر گروه سه روز به استراحت بپردازند و سه روز را در سپاه استقرار داشته و مشغول خدمت باشند.
شهید ثامنی در آن سه روزی که موعد استراحشان بود با وسیله شخصی خود که یک خودرو ژیان بود به منطقه پاوه محل اعزام تعدادی از برادران سپاه اراک جهت سرکشی و تقویت روحیه و استقامت روحیه این افراد رفته بودند. این حرکت و ایثار برادر مذکور قطعاً در روحیه و انگیزه برادران اعزامی بسیار مؤثر و موجب تقویت آنان در آن مقطع بود.
در خانوادهای فقیر متولد شد. نام او را کاظم گذاشتند. نامی که با زندگی و خصوصیات اخلاقی و چهره آرام ولی پر دردش مترادف بود. از کودکی روحی مقاوم داشت و از ده سالگی روزه میگرفت. دوران دبستان را با موفقیت پشت سر گذاشت. چهارده ساله بود که در گرمای طاقت فرسای تابستانها مشغول کارگری شد. او مجبور بود به همراه برادرش برای امرار معاش خود و خانواده کار کند. چون در آمد پدرش که مغازهای کوچک داشت کفاف زندگیشان را نمیداد، ، دوران دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و با توجه به این در دوران دبیرستان همیشه از بهترین شاگردان بود، به علت فقر شدید نتوانست به تحصیل خود ادامه بدهد.
سال 1354 به خدمت سربازی رفت و با درجه گروهبان سومی در تهران خدمت سربازی را پشت سر گذاشت. این دوره را باید از شاخصترین دوران زندگی محمد دانست. او نه تنها در تهران آن روز، آلوده گناه و فساد نشد بلکه با ورود به جلسات مذهبی کمک شایانی به شکلگیری و رشد شخصیت خداییاش کرد. در هر فرصت در جلسات مذهبی و سخنرانی روحانیان شرکت میکرد. با این که نظامی بود، اعلامیهها و نوارهای افشاگرانه امام(قدس سره) را که بر علیه رژیم شاه بود، برای دوستانش به اراک میفرستاد. بعد از خدمت سربازی دیگر دنبال کار شخصی نرفت. او خود را وقف انقلاب اسلامی و آرمانهای جهانی آن کرد. سال 1356 که مبارزات ملت ایران شکل میگرفت او به فعالیتهای خود افزود و در مبارزاتی که علیه رژیم صورت میگرفت بدون هیچ ترسی شرکت میکرد و جوانان را به مقاومت در برابر ظلم و ستم حکومت خودکامه پهلوی فرا میخواند.
سرانجام با تلاش و مجاهدتهای مردم ایران، انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357به پیروزی رسید. به دنبال سقوط رژیم، فعالیت خود را از کمیته شروع نمود اما با تشکیل سپاه به عضویت سپاه در آمد. وقتی در دوران اولیه سپاه زمانی که منحرفین در سپاه حاکم بودند او به همراه دوستانش در مقابل این جریان مقاومت میکرد.
دشمنان مردم ایران و در رأس همه آنها آمریکای جنایتکار که از شکست و نابودی انقلاب اسلامی با وجود صدها توطئه نا امید شده بودند، شورشهای داخلی را توسط مزدوران خود در داخل کشور آغاز کردند. محمدکاظم پس از شدت گرفتن این توطئهها به کردستان رفت. او در آن جا فرمانده گروهی از رزمندگان اعزامی از استان مرکزی بود. در آن روزها و روزهای اول جنگ به دلیل این که نیروهای مردمی سازمان و تشکیلات منظمی نداشتند، به صورت گروههای خودجوش به مقابله با دشمن میپرداختند.
هفدهمین روز از شهریور سال 1359 محمدکاظم ثامنی در جاده بانه - سردشت در درگیری که با ضد انقلاب و دشمنان مردم ایران داشت به شهادت رسید تا از خون پاکش هزاران هزار محمد دیگر بروید و حافظ اسلام ناب محمدی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشد. برادرش محمدمهدی نیز در سال 1360 در عملیات طریقالقدس به شهادت رسید.