بسمالله الرحمن الرحیم
با سلام و درود به امام امت، خمینی(قدس سره شریف) بت شکن، ابراهیم زمان، یاور مستضعفان، کوبنده مستکبران جهان و با سلام و درود به مجروحین جنگی که به دست این مزدوران دست و پایشان را از دست دادهاند و در گوشه بیمارستان خوابیدهاند. با سلام و درود به شهیدان گلگون کفن، که با خون خود درخت انقلاب را آبیاری کردند، با سلام و درود به رزمندگان اسلام که برای نابود ساختن کفر صدامی همیشه آماده میباشند، بخصوص سلام و درود به امت شهید پرور که برای پیروزی اسلام و قرآن دریغ نمینمایند.
به خدمت پدر و مادر مهربانم و برادرانم و خواهرانم سلام عرض میشود. پس از عرض سلام، سلامتی شما عزیزان را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که بحمدالله زیر سایه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقش، برپا باشید. پدر جان، این وصیت نامه که من مینویسم، یک وظیفه شرعی و الهی است. پدر جان، هر چند که در زندگانی وظیفه احترام فرزند به پدر و مادر یک مسئله شرعی میباشد که ما نکردیم و از فرمان شما سرپیچی کردیم، امیدواریم که انشاءالله مرا بخشیده باشید و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید چرا که اسلام است و نمیشود بیتوجه از کنار آن گذشت و تماشاگر بود. من این را یک وظیفه شرعی و الهی دانستم و به جبهههای حق علیه باطل اعزام شدهام و اگر در این راه شهادت نصیب ما شد و رفتم، هیچ گونه ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید چرا که برای شهید گریه نمیکنند و اگر دلتان سوخت، برای امام(قدس سره شریف) دعا کنید. همیشه در خط امام(قدس سره شریف) باشید و برای مجروحین جنگ دعا کنید و طلب پیروزی برای رزمندگان اسلام داشته باشید. میدانم که هر چند آرزو داشتی که دامادم کنی، باشد ناراحت نباش، چرا که ما قاسمها در راه دادهایم و علیاکبرها دادهایم.
در پایان از این که دیگر جا ندارم که بنویسم، عذرخواهی میکنم. اگر شهید شدم، مرا در ساوه دفن کنید.
شهید، سیفالله اکبری، در هفتم فروردین ماه سال 1343 در روستای رازین از توابع شهرستان ساوه در خانوادهای عاشق اهل بیت(علیهم السلام) دیده به جهان گشود تا فریادگری از فریادگران توحید و استادی از مدرسه عشق و خداشناسی شود.
تا پنجم ابتدایی درس خواند و مشغول به حرفه گچکاری ساختمان شد. در ایام جنگ تحمیلی به ندای «هل من ناصر» امام خمینی(قدس سره شریف) گوش جان داد و لبیک گویان با عضویت در بسیج، کار و خانواده را رها کرد و به سوی جبهه حق شتافت.
الگویی برای همه کسانی که به دنبال الگوی زیستن و بودن هستند، شد. از جوانانی شد که معطلی در جلوی آیینه شیشهای و هزارگونه شکل دادن به موهای خود را با خاک آلودشدن و چرب نمودن با خون خود و غلتیدن در آن عوض نمود و چهرهاش را در وجدان پاکش به نظاره مینشست.
او به عنوان بسیجی لشکر 17 علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) در مدت چهار ماهی که با دشمن بعثی میجنگید، تک تیرانداز بود. اما برای سیفالله اینطور رقم خورده بود که در والفجر مقدماتی، با ترکش دشمن به سوی معبود پر بکشد.
در نهانش چه گفت با خدایش که هنوز جنازه مطهرش پیدا نشده و مانند مادرش زهرایمرضیه(B) نه قبری دارد و نه چراغی ولی یادش روشنی بخش راه هاست.