بسم الله الرحمن الرحیم
)وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
با سلام و درود به یگانه منجی بشریت و امید محرومان و ملتهای در بندِ جهان، کوبنده کاخ ستمگران و جباران و رهاییبخش مظلومان از قید بند مستکبران و ظالمان، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نایب بر حقش، امام خمینی(قدس سره شریف)، ابَرمرد جهان اسلام، امید مستمندان و در هم کوبنده کاخ ستمگران و چراغ فروزان اسلام، در زمانی که میرفت تا قرآن، این کتاب همیشه جاویدانِ تاریخ اسلام، با نقشه استکبار جهانی به فراموشی سپرده شود، با هشدار امام(قدس سره شریف) بزرگوار ما به مسلمین جهان این نقشه شوم نقش بر آب گردید و در طول مدت تبعیدشان لحظهای از این امر غافل نبودند و بیداری و رهبری پیامبرگونهشان همواره مسلمین را از نقشههای پلید استعمارگران آگاه میساختند. سلام من به امامی که با قیامش کاخهای ظلم به لرزه درآمد و ایران، این کشور اسلامی که با نقشه آمریکا میرفت تا غرق فساد و تباهی شود و با پیام امام خمینی(قدس سره شریف) ملت ما بر پا خاستند و به پیامش ندای لبیک گفتند و با انقلاب اسلامی طاغوت و طاغوتیان را به تباهی و شکست کشاندند و در دنیای امروز جمهوری اسلامی را با خون شهیدان به ثبت رساندند. آمریکا جنایتکار که نمیتوانست این شکست بزرگ را بپذیرد با وارد ساختن صدام به این صحنه بر آن بود تا دوباره برای خود جای پایی پیدا کند ولی ملت ما که نمیخواست زیر بار ظلم برود، با فریادهای رسای «لبیک یاخمینی(قدس سره شریف)» چون سیلی خروشان عازم جبهههای نور علیه ظلمت شدند و صدام و صدامیان را به خاک مذلت نشاندند و با عزم و پیکارشان یاوهگویان شرق و غرب انگشت به دهان ماندند و مات و مبهوت چنان شکستی را پذیرا شدند که حتی تصور آن را هم نمیکردند.
پیامی برای پدر و مادرم:
پدر و مادر عزیزم، میبخشید که نتوانستم در حق شما فرزندی خوب آن طور که شما میخواستید باشم به همین خاطر از شما معذرت میخواهم و میخواهم که مرا حلال کنید در ضمن در شهادت من گریه نکنید بلکه خدا را شکر کنید که توانستم همچون مولایم حسین بن علی(علیهماالسلام) دین خود را به اسلام و مسلمین ادا کنم. ضمناً پدر و مادر عزیز برای من نماز قضا بخوانید و روزه قضا بگیرید.
و تو سعید جان واقعاً میبخشی که نتوانستم حق یک برادر حقیقی را برای تو انجام دهم و شاید در طول مدت زندگیام تو را رنجانده باشم به همین خاطر از تو طلب بخشش میکنم و از تو میخواهم که داود را به کمک پدر و مادرم درست تربیت کنی و بعد سلاح بر زمین افتاده من را برداری و به جبهه بیایی. چرا که اسلام در این زمان احتیاج به سرباز و خون دارد و تو ای خواهرم، خواهرم عزیزم میبخشی که نتوانستم دین خودم را به شما ادا کنم و به همین خاطر از شما حلالیت میطلبم. در ضمن بدان که حجاب تو کوبندهتر از خون سرخ من است، پس حجابت را حفظ کن.
پیامی برای ملت شهیدپرور قهرمان:
البته من کوچکتر از آنم که پیامی به شما بدهم، اما به عنوان یک برادر دینی شما، از شما میخواهم که گوش به فرمان امام(قدس سره شریف) باشید و آنهایی که قادر هستند، به جبهه بیایند؛ چرا که اگر خدای نا کرده در این جنگ شکست بخوریم، اسلام ضربه سختی خورده و اگر پیروز شویم، اسلام دوباره زنده میشود و در دعاهایتان از خدا پیروزی اسلام و رزمندگان و سلامتی امام(قدس سره شریف) و شفای معلولین و مجروحین را بخواهید.
1. سوره آل عمران، 169.
آنان که حقیقتاً مرد خدایند هر میزان مقام و منزلت دنیویشان بیشتر میشود، خضوعشان در حضور پروردگار و تواضعشان نزد خلق افزون میگردد. دل را با زلال فروتنی جلا میدهند که مبادا غبار نخوت مینای جانشان را بیالاید. شهید مسعود رضایی از این دست سالکان بود که زمان و مکان را برای بندگی خدا فراهم میساخت و دل را به روشنایی و نور میداد و در برکه معرفت دست نیازش را وارد میکرد و از آن قطره قطره زندگی بیرون میکشید. او در بیست و ششم دیماه سال 1343 در تهران و در خانوادهای مذهبی و متدین و با صفا که اهل تلاش و خدمت بودند، دیده به جهان هستی گشود. از بدو تولد و در دوران کودکیاش نشان داد که از هیچ کاری فراری نیست و پر تلاش و زحمتکش است. مادرش آشنا به احکام و شرعیات بود و او را با مبانی اسلام و معارف اهلبیت(علیهم السلام)، آشنا کرد و طریقه خواندن نماز را یادش داد. به نماز علاقه داشت و همراه پدر در مسجد حضور مییافت و این حضور باعث شد که در مسجد دوستانی خدایی پیدا کند و با آنها تا قلههای معرفت پرواز کند. دوستانی که رفیق راه بودند و همدیگر را نصیحت میکردند و در مسائل دینی دست یکدیگر را میگرفتند.
او دوران کودکیاش را در کنار خانواده سپری کرد و نشان داد که میتواند مهربان باشد و مهربانی کند، احترام بگذارد و احترام ببیند. همه دوستش داشتند و مراقبش بودند. تا هفتساله شد و برای کسب علم و دانش به مدرسه رفت. دوران ابتداییاش را با جدیت و با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دوره راهنمایی شد. این دوره برایش دوره سختی بود چرا که در این دوره از تحصیل، مبارزات علیه شاه و حکومت طاغوت به اوج خود رسید و مدام مدارس تعطیل میشد. بعد از پیروزی به دبیرستان دکتر شریعتی رفت و در رشته اقتصاد به تحصیلش ادامه داد. با تأسیس سپاه پاسداران به عضویت این نهاد درآمد و لباس مقدس پاسداری بر تن کرد. وقتی که به عضویت سپاه درآمد، جنگ آغاز شده بود و بعد از دیدن آموزشهای نظامی به جبهه رفت و به عنوان مربی مشغول به فعالیت شد و توانست جوانان زیادی را برای دفاع از میهن اسلامی آموزش دهد.
شهید مسعود رضایی در عملیات بدر به عنوان فرمانده دسته در گردان امام حسن(علیهم السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(B) شرکت کرد و در بیست و پنجم اسفند ماه سال 1363 در شرق رودخانه دجله عراق به شهادت رسید. پیکر پاکش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.