بسم رب الشهداء
و هر گاه کسی از خانه خویش (و شهر خود) برای هجرت به سوی خدا و رسول(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بیرون آید و در سفر مرگ وی را فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی به عهده خداست.
با درود بر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رهبر کبیر انقلاب، امام(قدس سره شریف) امت، نایب بر حق او و سلام و درود بر تمام شهدا از ابتدای خلقت تا به امروز و درود بیپایان بر ملت ایثارگر و شهیدپرور ایران.
سلام بر مادر عزیزم و خانواده محکم و استوار، که امیدوارم در سایه ایزد منان سالم و سر افراز بوده باشید.
مادر عزیز! میدانم که از فراق من غمگین میباشی. میدانی که من هم همین حالت را دارم. اگر غیر از این مسئله اسلام، مسئله دیگری بود، حاضر نمیشدم حتی یک لحظه از شما جدا شوم. من اکنون در انتظار طلوع صبح هستم که به خط مقدم جبهه اعزام شوم. من از خدا میخواهم که پیروز شوم. اگر در این پیروزی شهادت نیز نصیبم شد، چه بهتر که در نزد خدا هستم و با او داد و ستد کردهام و پیروزم؛ اگر سالم برگشتم که باز پیروز شدهام و اگر مجروح (جانباز) شدم باز بهتر؛ و امیدوارم که شما با رضای خاطر، خود را برای هر یک از این سه مورد آماده کنید که در هر حال شما کاری زینبی(B) کردهاید و پیروز هستید و سعی کنید پشت جبهه را بسازید که به امید خدا و به گفته امام(قدس سره شریف) عزیزمان جنگ هر چه زودتر با پیروزی حق بر باطل به پایان خواهد رسید، که البته برای خودسازی و جنگ با نفسمان که همان (جهاد اکبر) است باقی است؛ اکنون برای حمله به مزدوران بعثی در خونین شهر (جهاد اصغر) آماده میشویم ولی هر چه خدا خواهد همان انجام خواهد شد و تردیدی در آن نیست.
از طرف من به همه فامیل و آشنایان سلام برسانید. به برادرانم و خواهرم میگویم هر چه میتوانید قرآن بخوانید. البته فراموش نکنید که کشور ما باید مستقل از هر گونه وابستگی باشد.
مادر عزیزم! شما هم صابر باش که خدا مؤمنان را به صبر و شکیبایی دعوت میکند و امیدوارم هر وقت به یاد من میافتی، امام(قدس سره شریف) امت و یاران او را و همه رزمندگان را دعا کنی.
به امید طول عمر برای رهبر و پیروزی هر چه زودتر برای رزمندگان اسلام و فرج هر چه زودتر امام زمان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف). از همه شما تقاضای عفو دارم.
مادر آرام و با لطافت دست نوازش بر موهای فرزندش میکشید، در همان حال رو به عباسعلی کرد و پرسید: حالا اسمش را چه بگذاریم؟ پدر در حالی که نگاه محبتآمیزش را نثار کودک و مادر میکرد، آرام گفت: محمد.
محمد شانزدهم اردیبهشت 1344 در شهرستان ساوه به دنیا آمد. هنوز چند سالی از تولدش نگذشته بود که داغ یتیمی را حس کرد؛ برایش سخت و طاقت فرسا بود. با این حال مادر چون شیرزنی به پرورش فرزندان پرداخت و نگذاشت داغ بیپدری آنها را از پای در آورد. محمد علیرغم سن کم در ورزش و تحصیل توانا بود او را به عنوان بسکتبالیستی توانمند میشناختند.
زمانی که جنگ آغاز شد و دشمن تا به دندان مسلح با یورش یک باره به مرزها، بخشهایی عظیمی از ایران را با اشغال خود در آورد، محمد آن زمان در دبیرستان درس میخواند و به بسیج پیوست و در حالی که 17 بهار از عمرش را نگذرانده بود، در اسفند ماه سال 1360 در پادگان 21 حمزه سید الشهداء(علیهم السلام) آموزش عمومی بسیج را پشت سر گذاشت و به عنوان تک تیرانداز در گردان امام علی(علیهم السلام) از تیپ 22 بدر عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. حضورش در همان روزهای اول رنگ و بوی خدایی داشت و از اعمال و رفتارش معلوم بود که راهش را انتخاب کرده و در این راه انتخاب شد. این را زمانی درک کردم که در تاریخ دهم اردیبهشت ماه سال 1360 در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.