بسمهتعالی
( وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. حمد و سپاس خدای متعال را که ستارالعیوب است، آنکه بخشنده ذنوب است، آنکه با نعمت روش ضمیر عطا فرمود. درود و سلام بر حجت خدا، منجی عالم بشریت آنکه با ظهور سره البنیان کفر و الحاد را از صفحه زمین محو خواهد کرد و مظلومان را نجات خواهد داد.
درود و سلام بر الگوی پرهیزکاران ذخیره اسلام بعد از قرنها، سفیر و نائب واقعی حضرت بقیهالله اعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دردآشنای مستضعفان جهان ماه جماران حضرت روحالله(قدس سره).
درود و سلام بر لبیکگویان حقیقی اسلام و سلام بر پیکارگران عرصه حق رزمآورانی که با شجاعت و رشادتها؛ حیثیت و عزت برای انقلاب در صحنه بینالمللی به ارمغان آوردند و درود و سلام به مجروحین و جانبازان انقلاب و جنگ تحمیلی دانشجویان دانشگاه شهادت که مرحله اول را با سرافرازی و شهامت پشت سر گذاشتند و به خاطر خدا در مقابل دردها و زجرها صابرند.
نظر به اینکه وصیت کردن بر همه لازم است، بنده تا به حال موفق نشده بودم و حال که خداوند متعال سعادت نصیبم کرد تا در خدمت منادیان حق باشم با استعانت از حقتعالی با آگاهی کامل وصایای خود را در مسائل سیاسی اجتماعی و توجه به مسائل انقلاب، جنگ، ولایتفقیه، خانوادگی و مالی از خود به جای میگذارم.
بخش اول وصیت بنده این است که مردم مبادا خدای نا کرده با طولانی شدن جنگ و مشکلات ناشی از آن دچار سستی و رکود بشوند. مبادا گوش به نغمههای شوم ضدانقلاب داخلی و بیتفاوتیها بدهید و از میدان بیرون بروید.
بخش دوم وصیت به پدر و مادرم و برادران و خواهرانم است. اگر شهادت نصیبم شد و امانتی را که از طرف خدا (جان) پیش من بوده، تحویل دادم مبادا به واسطه اینکه وابسته به شهید هستید از مردم و علیالخصوص انقلاب و مسئولین آن توقعات بیجا داشته باشید؟ رضایت ندارم که شما مراجعه به بنیاد شهید بکنید و یک سر سوزن که چیزی ناقابل است، از بنیاد شهید بگیرید.
برای من 2 ماه روزه و 5/1 سال نماز بخوانید. هر حقی که بر گردن من هست، به مادرم مهربانم بسپارید و اگر خدای نکرده طوری شد به مسجد یا به جبهه و یا به فقرا بدهید.
و در خاتمه از پدر و مادر و برادرم و خواهران و کلیه اقوام و دوستان و فامیل دور و نزدیک حلالیت میطلبم و شما را به خدا مرا حلال کنید. اگر بدی دیدید از من و خصوصاً پدر و مادرم که چه اذیتها که نکردم جدای از اینها از خواهر و برادر و دوستان من حتماً حلالیت بطلبید.
در پایان دعا برای آمرزش و راحت از پل صراط گذشتن.
22/2/1365.
اوایل پاییز بود که به دنیا آمد؛ چهارم مهرماه سال 1348 در روستا محمودآباد از توابع شهرستان ساوه. دوره دبستان را در همان روستا گذراند. فرصتی اگر پیدا میکرد، میشد کمکدست پدرش. دلش نمیخواست از او پول تو جیبی بگیرد. به اصرار پدر هم اگر راضی میشد، مبلغ ناچیزی میگرفت. میگفت: این پول سهم خواهران من است. دوره ابتدایی را که تمام کرد، به ساوه رفت، چون روستا مدرسه راهنمایی نداشت و پس از این که مدرک سیکلش را که گرفت، ترک تحصیل کرد.
در سالهای پایانی جنگ از طرف بسیج به جبهه اعزام شد و پس از بازگشت از مناطق عملیاتی به سبز پوشان سپاه پیوست. در روزهای پایانی جنگ تحمیلی یک بار دیگر هم به جبهه رفت. این بار هم در گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خدمت میکرد.
پس از پایان جنگ به عنوان فرمانده دسته در گردان تخریب گروه مهندسی رزمی 42 قدر خدمت میکرد که در تاریخ بیست و دوم اسفندماه سال 1367 هنگام پاکسازی منطقه حدفاصل ایستگاه حسینیه تا پادگان حمید بر اثر انفجار مهمات بر جای مانده از جنگ تحمیلی به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.