... برادران! هم اکنون ندای یاری امام حسین(علیه السلام) از حلقوم مبارک خمینی(قدس سره) کبیر بیرون آمده است، بر شماست که لبیک بگویید و علیه ظلم بجنگید و روزی را جشن بگیرید که در جهان مظلومی نباشد.
با نیت (الله)، پا به جبهه نبرد حق علیه باطل نهادم و انشاءالله با پیروزی اسلام یا شهادت خودم، جبهه را ترک میکنم.
از شما میخواهم که اگر من شهید شدم، نگویید ناکام مرده است، بلکه من به بهترین کام و آرزوی خود - که همان شهادت در راه خداست، رسیدهام.
و تو ای مادر! افتخار کن که لیاقت داشتی هدیهای به پروردگارت بدهی و از خدا بخواه که هدیه ناقابلت را بگیرد.
همیشه طرفدار روحانیت و پیرو خط امام(قدس سره) باشید و اگر تمام مردم طرف مقابل روحانیون و ولایتفقیه ایستادند، شما روحانیت را رها نکنید.[1]
1. صحیفه عشق، ص ۱۹۱.
پاسدار شهید مصطفی مرزبان در هشتم فروردینماه سال ۱۳۴۳ در روستای خلیلآباد از توابع شهرستان خمین، دیده به جهان گشود؛ در خانوادهای مذهبی و دین باور پرورش یافت.
در همان محیط به مدرسه رفت و درس خواند. کمکم به طعم شیرین علم آشنا میشد که پدر را از دست داد و گرد یتیمی بر چهرهاش نشست، در حالی که بیش از نه سال نداشت. طبیعی بود که دیگر نتواند مثل گذشته به درس بپردازد. مدرسه را رها کرد و به کار پرداخت تا کمکی به تأمین مخارج زندگی کند.
از کودکی، روحیه اسلامی داشت و قبل از سن تکلیف هم به انجام واجبات مقید بود. در جریان انقلاب، فعالانه پا به پای جوانان آگاه تلاش میکرد و یک بار هم مورد تعقیب مأموران شاه قرار گرفت که موفق به فرار شد.
پس از پیروزی انقلاب، از طریق بسیج چندین نوبت به جبهههای نبرد شتافت و لیاقت و شجاعت از خویشتن نشان داد. بالاخره عضو سپاه پاسداران شد و باز هم به عنوان پاسداری مصمم و رزمنده، به جبهههای نور رفت تا علیه حامیان ظلمت و بانیان ظلم بستیزد.
و... سرانجام پس از ماهها جهاد، در این راه مقدس جان باخت و با زمزمه (یا الله) که بر لب داشت، به کاروان گلگونکفنان پیوست.
شهادتش در چهاردهم آبان ماه سال 1362 در منطقه پنجوین عراق و در حین عملیات والفجر ۴ بود. پیکر مطهر شهید را در زادگاهش به خاک سپردند.