بسم الله الرحمن الرحیم
مادر جان، ما از خدا و برای خدا هستیم و به سوی او بازگشت میکنیم. در بینش اسلام، انسان و جهان از آن خداست. این جان و این دست و پا و بدن ظاهراً در اختیار ماست. همه امانت خدایند که از لطف به ما ارزانی داشتند و تعلق به ما ندارند. اشتباه است اگر بگوییم این جان من است نه، اینها از آن خدایند. مادر خوب و مهربانم، از این که بدون اطلاع شما به جبهه میروم، ناراحت نشو و امیدوارم که حلالم کنی. من یک بار در کردستان شهادت را مزمزه کردم و در انتظار آن سوختم و امیدوارم این بار به آرزوی شهادت در راه خدا و پیروزی وطن عزیزمان برسم.
شهید حسن مستی در روستای مرادآباد فراهان در سال 1327 گوهری رشد و نمو کرد که پدر به نام دومین امام همام او را حسن نام نهاد. شهید حسن مستی تا سن 15 سالگی ضمن آموختن درس، با قرآن نیز مأنوس گردید، بعد از عزیمت به اراک در سال 1351 به استخدام ماشینسازی اراک درآمد. به واسطه حضور مداومش در جلسات قرآن و پیوند عمیقی که با اهلبیت(علیهم السلام) داشت، مخالفت خود را با رژیم ددمنش شاه از دوره سربازی آغاز کرد که این مخالفتها در نامههایش کاملاً مشهود بود.
با شروع انقلاب او هم دوشادوش مردم مسلمان و انقلابی در راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی شرکت فعال داشت. بعد از پیروزی انقلاب به خدمت صادقانه خود در کمیته و سپاه ادامه داد. با شروع جنگ تحمیلی با گروه برادر شمسالله اسدی به جبههها شتافت و هنگامی که از طرف سپاه به سرپل ذهاب اعزام شده بود، در ششم مهرماه سال 1359 به آرزوی دیرینهاش که همانا شهادت بود، نائل آمد. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد. او در هنگام شهادت دو پسر و یک دختر داشت.