بسم الله الرحمن الرحیم
)إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).[1]
در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهاى اينكه بهشت براى آنان باشد، خريده است همان كسانى كه در راه خدا مىجنگند و میكشند و كشته مىشوند. اين به عنوان وعده حقى در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است پس به اين معاملهاى كه با او كردهايد شادمان باشيد و اين همان كاميابى بزرگ است.
ای جوانان عزیز: مبادا در رختخواب ذلت بمیرید كه امام حسین(علیهم السلام) در میدان نبرد شهید شد. .... آری ما نیز مرگ سرخ همراه شرف را بهتر از ننگ و زندگی ننگین میدانیم. ای كسانی كه دم از صلح میزنند مگر ما پیرو مكتب علی(علیهم السلام) و امام حسین(علیهم السلام) نباشیم، مگر پیرو راه شهیدانمان نباشیم كه تن به صلح بدهیم. همه ما شهیدان پیرو سخن امام(قدس سره شریف) عزیزمان كه فرمودند: جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم. ما نیز با خون خود امضاء میكنیم و فریاد میزنیم هیهات من الذله.
دشمنان اسلام بدانند اگر ذرات وجود مرا پارهپاره كنند و بدنم را تکه تکه كند نمیتوانند مرا از راهی كه دارم، باز دارند. برادران، امام(قدس سره شریف) را تنها نگذارید.
از تمامی آشنایان و خویشان و همسایگان خداحافظی میكنم و از آنها میخواهم اگر خوبی و بدی از من دیدند، حلال كنند در ضمن اگر امكان داشت مرا در كنار پسر دایی عزیزم شهید محمود حسین جانی دفن كنید و اگر امكان نداشت در بین شهدای دیگر دفن كنید.
عزیزان، امام(قدس سره شریف) را تنها نگذارید و پیر ولایتفقیه باشید و دستورات امر را اطاعت کنید که اگر از این رهبر و یارانش روحانیت و خط اسلام، خدای نکرده دست بکشید آن وقت دیگر اسمی از اسلام و قرآن باقی نمیماند. همان طور که در نهضتهای قبلی به علت کنار زدن روحانیت در خط اسلام دوام نیاوردند و شکست خوردهاند.
عزیزان لیبرالها و منافقان و ملیگراهای ضد اسلام را مجال ندهید که آنان هر لحظه در کمینند تا انقلاب اسلامی را به انحراف بکشانند.
و اما خواهران محترم! نیمی از بار این انقلاب به دوش شماست. که با تربیت جوانانی شایسته در خط اسلام و با سنگر حجاب که از خون سرخ جوانان دشمن را بیشتر لرزانده است، حفظ کنید.
سخنی با پدر و مادرم و خانوادهام:
پدرم، سرورم، ضمن تشکر از زحماتی که برای من کشیدی، اینک از تو میخواهم که افتخار کنی که جوانت را در این راه سعادت به خاطر رضای خدا هدیه کردهای، مبادا ناراحت بشوی که این شهادت بر شما مصیبت نیست بلکه از الطاف خداوندی است که نصیبت شده است چرا که تو دیگر نزد جدمان امام حسین(علیهم السلام) شرمنده نیستی زیرا دین خود را ادا کردهام. مبادا که گریه شما دشمن را شاد کند و هر وقت به خاطر من ناراحت میشوی به یاد امام حسین(علیهم السلام) باش که هنگامی که بر بالین علیاکبر(علیهم السلام) آمد چه حالتی داشت.
مادرم! میدانم که داغ جوان از دست دادن سخت است و هیچچیز عزیزتر از جوان برای خانواده نیست اما عزیزتر و بالاتر از همه اینها، اسلام و قرآن و امت است که باید در این راه فدا بشویم اما بدان من امانتی بیش در نزد شما نبودم و یک روز خدا این امانت را به شما عنایت کرد و اکنون نیز این امانت را پس گرفته پس تو ناراحت نباش که تو در نزد حضرت فاطمه(B) رو سفیدی و دین خود را به اسلام ادا کردهای.
برادرم حمیدرضا و داود عزیزمان ... نگذارید اسلحه خونین من به زمین بیفتد همت کنید و ادامه دهنده راه من باشید و به شما سفارش میکنم قرآن را خوب یاد بگیرید و بخوانید و نماز را فراموش نکنید و سعی کنید طوری رفتار کنید که در جامعه الگو باشید و تا آخرین لحظه از اسلام و انقلاب و امام(قدس سره شریف) حمایت کنید و مطیع امر پدر و مادرم باشید.
خواهرم، همچون زینب(B) باش و مقاومت کن که حضرت زینب(B) در یک روز آن همه عزیزانش را شهید کردند اما او به خاطر خدا و اسلام مقاومت کرد و صبر کرد و با صبر خودش یزید و یزیدیان را رسوا کرد بنابراین تو هم صبر زینبی(B) داشته باش و پیرو اسلام و انقلاب و امام(قدس سره شریف) باش و بکوش فرزندانت را خوب تربیت کنی و احکام اسلام را مخصوصاً نماز خواندن و روزه گرفتن را فراموش نکن و اما تو هم نگران نباش که نزد حضرت زینب(B) رو سفیدی چون برادرت را در راه اسلام هدیه کردهای و این افتخار و سعادت برای شماست. اقوام، دوستان، همسایگان از همگی شما خداحافظی میکنم و اگر خوبی یا بدی از من دیدید، حلال کنید.
حسن ختامم این است که عزیزان « امام(قدس سره شریف) و اسلام و روحانیت در خط امام(قدس سره شریف) را تنها نگذارید» در ضمن اگر امکان داشت جنازه مرا پهلوی پسرداییهایم محمود حسینجانی و ابوالفضل حسینجانی یا در نزدیک آنها دفن نمایید و اگر امکان نداشت در بین دیگر شهدا دفن نمایید.
حقیر سید محمدرضا سلطانی خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره شریف) را نگهدار.
و السلام علیكم و رحمهالله و بركاته.
1. سوره توبه، 111.
شهید سید محمدرضا سلطانی در بیستم مردادماه 1343 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در کنار خانواده گذراند و پس از آن با خانواده به زادگاه آبا و اجدادیاش بازگشت. در دوران تحصیل در دبیرستان چهار به جبهه اعزام شد. پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی اعزام شد و دوره سربازی را در مهران خدمت کرد. بعد از پایان خدمت مقدس سربازی به حرفه آموزگاری مشغول شد و برای تدریس به روستاهای اطراف اراک میرفت. وی در آخرین سال قبل از شهادتش در روستای دهچال از توابع شهرستان اراک تدریس میکرد.
او سرانجام در روزهای پایانی دفاع مقدس جهت دفاع در مقابل منافقین کوردل که با خیال خام خود قصد تصرف سه روزه تهران را داشتند به کرمانشاه اعزام شد و در تاریخ پنجم مردادماه 1367 هنگام مقابله با منافقین در حالی که هدایت یک دسته از نیروهای خودی را به عهده داشت بر اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید. پیکر مطهر معلم شهید در گلزار شهدای شهر اراک در کنار سایر همرزمانش آرمیده است.