:
بسم الله الرحمن الرحیم
( قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا ).[1]
بگو اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزيد هرگز اين گريز براى شما سود نمىبخشد و در آن صورت جز اندكى برخوردار نخواهيد شد.
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان با درود و سلام بر منجی عالم بشریت مولایمان آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب برحقش، بتشکن زمان، امام خمینی(قدس سره). خدا را سپاسگزارم که مرا از بندگان شایسته خود قرار داد که من در صف بندگان خاص او قرار بگیرم. و خدا را شکر میکنم که چنین جنگی آنهم بین حق و باطل در گرفت تا ما را در این جنگ امتحان کند. روز، روز امتحان است. صدام چکاره است؟ آمریکا چکاره است؟ اینها هم بهانه است. این خدا است که میخواهد ببیند ما مردمی که انقلاب کردهایم، آنهم انقلاب اسلامی آیا راست میگویم یا نه فقط شعارند. هم حداقل کمی به شعارهای خود عمل کنیم. ای آنهایی که میگفتید: ای امام حسین(علیه السلام) ای کاش در روز عاشورا در کربلا بودیم یاریات میکردیم. آلان هم دور نشده، بپا خیزید و من حل من ناصر ینصرنی امام حسین(علیه السلام) را پاسخ دهید و الان حسین(علیه السلام) جان! دوران ما امام(قدس سره) امت و صحنه عاشورا صحرا کربلا در جبهه جنگ است و شما باید به ندا امام(قدس سره) لبیک گوید. ای مردم همیشه در صحنههای جبهه و جنگ را گرم نگهدارید و نگذارید امام(قدس سره) دستور دهد که به جبههها بروید و نگذارید رزمندگان ما در جبههها خسته شوند. لااقل اگر جبهه هم نمیتوانید بروید، با کمک مالی و جنس کمک کنید. این انقلاب همینطور و به آسانی به دسته ما نیامده است و با شهید شدن صدها شهید به دست ما رسیده و این انقلاب خیلی برای ما ارزش دارد. و شما از خدا بخواهید که پیروزی اعطا کند. انشاءالله.
خدمت پدر و مادر مهربانم که شما چقدر زحمت برای فرزند خود کشیده و مرا بزرگ کردید، من نمیدانم چگونه از شما تشکر و سپاسگزاری کنم که تو چنین پدری برای من بودی. امیدوارم که طی این چند سال که با شما بودم، اگر از من کمکاری و بدی دیدهاید به بزرگی خودتان ببخشید. انشاءالله خدا به شما پدران و ارج بالا و صبر بینظیر اعطا بگرداند و اما ای مادر عزیز! ای مهربان مادر که درس گرفته از فاطمه زهرا(علیها السلام) ای مادر که چه زحمتها که برای من کشیده و چه شبهای که به خاطر من نخوابیدی. مادر! من نمیدانم چگونه از تو سپاسگزاری کنم. مادر از تو میخواهم که در شهادت من گریه نکنی اگر خواستید بکنید به خاطر من گریه نکنید، به خاطر مظلومیت امام حسین(علیه السلام) گریه کنید. مادر جان اگر به یاد من برای من دلتان تنگ شد، به بهشت شهدا بروید ببینید چه عزیزانی را از دست دادیم. مادر در شهادت من غصه نخور.
من از شما میخواهم صبر داشته باشد و همچون زینب(علیها السلام) استقامت کنید و امام(قدس سره) را دعا کنید و همچنین یار وفادار امام(قدس سره) باشید انشاءالله و امیدوارم که مرا حلال کنید.
اما به برادران عزیزم امیر، علیاکبر و حسن و عباس و محمود سلام میرسانم و امیدوارم که همیشه در کارهایتان خدا را در نظر آورید و کاریتان را با یاد خدا شروع کنید و در پایان از خدا سپاسگزاری کنید. ای برادران اگر در این مدت که پیش همدیگر بودیم، من در مورد شما کمکاری و از من بدی دیدید، امیدوارم مرا ببخشید. من از شما میخواهم که در یاد برادر حقیر خود محمد گریه نکنید و ناراحت نباشید. من از طرف خدا در بین شما امانت بودم و سرنوشت من این بود که در جبهههای حق علیه باطل به شهادت برسم و شهادت افتخار من است.
اما به خواهران مهربانم سلام میرسانم.
خواهران، من نمیدانم چگونه محبت شما نسبت به خودم را جبران کنم. اگر از برادر حقیر خود محمد کمکاری و بدی دیدهاید، نتوانستم حق برادری را به شما تمام کنم. نباید ناراحت باشید تا دشمن شاد شود. من از شما میخواهم که حجاب اسلامی را رعایت کنید و خواهران نمونه باشید و امیدوارم مرا حلال کنید. انشاءالله.
... من به خانواده خودم که یک خانواده شهید باید نمونه و الگوی دیگران باشد.
اما کمی با دوستان و آشنایان اگر از این بنده حقیر خود محمد گیلانی بدی و کمکاری است، به بزرگی خودتان ببخشید و امیدوارم مرا حلال کنید.
بروید و عزیز اگر جنازه من بر نگشت، ناراحت نباشید همان جای که خواسته خدا باشد، میروم. و روح من همیشه در کنار شما هست. پدر! من حدود 25 روز، ماه رمضان قرض دارم. از شما میخواهم که برایم بگیرید.
محمد گیلانی. مورخه 23/5/64.
2. سوره احزاب، 16.
نهم خردادماه سال ۱۳۴۲ بود که پاسدار شهید محمد گیلانی به دنیا آمد. زادگاهش روستای قره کهریز بود، از توابع شهرستان خمین.
کودکیاش در زادگاهش سپری شد و به خاطر مشکلات خانوادگی نتوانست به درس خواندن بپردازد و به همان زندگی ساده، همراه کار در روستا اکتفا کرد.
تا اینکه به خمین مهاجرت کردند و در این شهر، به کار مشغول شد.
در اثر محیط دور از گناه و تربیت دینی، در آن سنین نوجوانی، اهل نماز و فرایض بود. انقلاب هم که پیش آمد در حد توان در مجالس و مراسم و راهپیماییها شرکت میکرد.
وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، دوازده بهار از عمرش گذشته بود؛ ولی با همین کم سالی دل و ایمانش خوب بود. چند ماه که از شروع جنگ گذشت، او احساس کرد که باید کاری کند و دفاعی نماید، مقدمات آن را که آموزش نظامی بود، در بسیج گذراند و پس از مدتی به عنوان یک بسیجی داوطلب به جبهه رفت.
دیگر جوانی پانزدهساله شده بود و از عهده جنگ با دشمن بر میآمد. در چندین عملیات دیگر شرکت کرد، سپس به افتخار عضویت در سپاه پاسداران نائل شد. از آن پس باقیمانده عمرش را وقف راه خدا و اسلام و انقلاب نمود.
در عملیات والفجر ۸ به عنوان فرمانده دسته در گردان روحالله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) شرکت کرد و پس از عملیات بود که در منطقه عملیاتی فاو، دعوت خدا را لبیک گفت و عاشقانه به سوی معبود پر گشود. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر خمین به خاک سپرده شد.[1]
1. صحیفه عشق، ص ۲۹۳.