شهید حمیدرضا ولیپور ساروقی در اولین روز از اسفندماه سال 1344 در روستای ساروق و در خانوادهای مذهبی و متدین، دیده به جهان هستی گشود و پای بر این کره خاکی نهاد تا طعم زندگی کردن را با بندگی خداوند بچشد و در این راه بسیار فعال باشد. اخلاق خوب و نماز اول وقت از خصوصیات بارز او بود و سعی داشت تا این دو را تقویت کند.
او جوانی انقلابی بود و در همه عرصههای انقلاب، حضوری فعال داشت و میکوشید تا در کارش موفق باشد. از روز اول جنگ اقدام کرد تا در این برهه از زمان هم حضوری فعال داشته باشد. فعالیت برای انقلاب و فعالیت در بسیج و تظاهرات از برنامههایی بود که در کارنامه زندگی پر بارش بود.
در نامههایش همیشه از خانواده خواستار دعای سلامتی برای امام خمینی(قدس سره) بود. حمیدرضا پسر دوم خانواده بود و یک خواهر و دو برادر داشت. پس از ترک تحصیل در دوره راهنمایی به عضویت سپاه درآمد و از آن به بعد بیشتر اوقاتش را در جبهه میگذراند.
او بیش از بیست ماه در مناطق مختلف عملیاتی خدمت کرد و هنگامی که به عنوان راننده لودر در گردان مهندسی لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در عملیات کربلای 5 شرکت کرده بود در پل نورد اهواز در حین بمباران هوایی به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای روستای ساروق به خاک سپردند.
مادرش میگوید:
مردی تمام و کامل بود و خیلی زود نمازخوان شد و هیچوقت او را در خانه نمیدیدیم. مدام در حال فعالیت و کار و حضور در عرصههای مهم بود. آخرین بار که رفت، میرفت و میگفت: دیگر نیایید و پشت سرم آب نریزید و از توی باغها دنبالش رفتم و گفت: اگر من شهید شدم، گریه نکن و برو امامزاده، افتخار کن. در موقع شهادت مهدی و مجید زینالدین مرا به قم برد و گفت: صبر مادر اینها را ببین و گریه نکن در شهادت من.