برداشت محصول تمام شده بود و یا در آخرین روزهای خودش بود. نهم مهر ماه سال 1347 بود که علیجان پدر شهید محمد جعفری را خبر کردند که صاحب پسر شده است. پدر با دیدن کودکش او را در آغوش کشید و برایش لالایی عاشقانه سر داد تا هم او آرام گیرد و هم قلبش بعد از این همه فراق به سکینه و آرامش برسد. خدا را بابت این هدیهی الهی شکر کرد و نامش را محمد گذاشت تا به بهترین نامها صدایش بزنند. او را در مسیری قرار داد تا اسلام را سرلوحهی زندگیاش قرار دهد.
محمد در دامان پر از مهر و محبت مادر و پدری دلسوز و فداکار نفس کشید و بزرگ شد. تحصیلاتش را در روستای فرفهان آغاز کرد و تا پنجم ابتدایی ادامه داد و توانست در این مدت کوتاه هم خوب درس بخواند چون به درس علاقهمند بود و هم در دل هم کلاسیها و معلمانش جا باز کند، چرا که خوش اخلاق بود و مهربان و سعی میکرد به گونهای عمل کند که کسی از دستش ناراحت نشود. کار کشاورزی را در کنار پدر آغاز کرد چه در زمان تحصیل و چه بعد از ترک تحصیل با پدر کار میکرد و توانست در این مدت هم از لحاظ درس زندگی پیشرفت کند. ایستادگی و مقاومت را در کنار پدر آموخت و یاد گرفت که چگونه در برابر سختیها و مشکلات ایستادگی کند و کمر خم نکند. زندگیاش با اتفاقات انقلاب مصادف شد.
در سالهای جنگ تحمیلی فصلی جدید در زندگیاش باز شد و به عنوان بسیجی به فرمان امام خمینی(قدس سره شریف) لبیک گفت و به عنوان بسیجی گردان روحالله(قدس سره شریف) به لشکر 17 علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) رفت تا مجاهدت کند. حدود 13 ماه در خدمت سپاه اسلام بود و سرانجام در شانزدهم فروردین ماه سال 1365 در جزیرهی مجنون بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای خمین به خاک سپردند.