بسم الله الرّحمن الرّحیم
)وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
با سلام و با درود بیکران به رهبر انقلاب و تمام رزمندگان جبهههای نبرد حق علیه باطل، سخنان خود را شروع میکنم. دشمنان اسلام و منافقین ناخلف بدانند و آگاه باشند که من با چشمی باز و عزمی راسخ و آگاهانه در این راه گام برداشتم، تا به ندای حسین(علیه السلام) زمان با ایثار جان خویش لبیک گفته باشم. ای تجاوزگران و ای منافقین، وقتی رهبر میگوید: شهادت را برای خود سعادت میدانم؛ پس چه باکی از شهادت داریم. من تمام آرزوها را در دل میمیرانم و فقط عشق شهادت را دارم. آری، چه باکی دارم از شهادت. ای کوردلان و نادانان، شهیدان به تمام مستضعفین جهان اعلام میدارند که با ستمکاران ستیز کنید که پیروزی از آن شماست.
و سلام بر تو ای مادر عزیز، از تو میخواهم که اگر من شهید شدم، هیچگونه ناراحتی در تو ایجاد نشود؛ زیرا حسین(علیه السلام) زمان شهادت را افتخار میداند. از تو میخواهم که زینب(B)وار همچنان استوار باقی بمانی و راه زینب(B) که همان راه انبیاء بود، بپیمایی و ادامه دهی.
و ای پدر عزیز و برادران، از شما نیز میخواهم که راه شهیدان را ادامه دهید. به بسیج بروید، برای اعزام به جبهههای جنگ (جنگ با کومله، دموکرات، عراق) تا بتوانیم سرزمین و این مرز و بوم اسلامی خودمان را در پناه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نگهداری کنیم.
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما، عدم ماست
ماشاءالله تاریخی
1. سوره آل عمران، 169.
سوم بهمن 1341 در شهرستان ساوه به دنیا آمد. نوجوانیاش مصادف شد با شروع انقلاب اسلامی و آن نوجوان پر شور و شعور، به خوبی راه حق از باطل را تشخیص داد و در صف مبارزان انقلاب اسلامی جای گرفت. از همان ایام با حضور در کمیتههای مردمی و سپس با عضویت در بسیج، زندگی جهادی خود را شروعکرد. دیپلمش را که گرفت، رسماً به عضویت سپاه پاسداران در آمد.
شهید ماشاءالله تاریخی، زندگی ساده و بیآلایشی داشت. همیشه در نماز خواندنِ سر وقت از دیگر اعضای خانواده، پیشی میگرفت. از زمانی که جنگ شروع شد در تمام عملیاتها شرکت میکرد و همیشه میگفت تا زمانی که جنگ هست من هم باید در جبهه باشم. با تمام اعضای خانواده با احترام رفتار مینمود و مادرش میگوید: بیشتر شبها، وقتی که من بیدار میشدم، او را در حال نماز میدیدم و هیچوقت نماز شبش را ترک نمیکرد. با صدای بلند صحبت نمیکرد. او همیشه جنگیدن را هدفی میدانست، برای شهادت. این هدف با انتخابی آگاهانه همراه شد. آخرین اعزامش به منطقه جنگی غرب بود.
عملیات والفجر پایان یافته بود و نیروهای ایران در حال تثبیت منطقه بودند؛ حالا ماشاءالله پس از چندین بار حضور درجبهه تجربه کافی را در رزم پیدا کرده بود. برای همین در حالی که در گردان موسی بن جعفر(علیهماالسلام) فرمانده گروهان بود؛ در یک عملیات شناسایی شرکت کرد. در حین بازگشت از آن مأموریت بود که هدف گلوله دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید پس از تشییع با شکوه، در شهر ساوه به خاک سپرده شد.