بسم الله الرحمن الرحيم
)إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ).[1]
انسان وقتي عاشق شد طبعاً بايد ديوانهوار به دنبال معشوق در حركت باشد ادعاي اين كه بنده عاشق خدا شدهام بسيار بزرگ است ولي همين را ميدانم كه بسياي از كمبودهاي خودم و گمشدههاي خودم را در جبهه خواهم يافت. اميدوارم كه فرمانده عزيز آن، امام(قدس سره) در جبهه مرا جزو پاسداري خود به حساب آورد و براي بنده در بين پاسداران خود جايي به ما بده وقتي ايشان فرمانده باشد آرزوي هزار بار تكه تكه شدن و سوختن آرزوي كمي است. خدايا اي ربي كه فرياد رس بيكساني از كرم و رحمتت انتظاري جز بخشش و عفو از گناهانم ندارم.
خدايا پيروزي اسلام نهايت آرزوي ماست. خدايا سلامتي رهبر عزیزتر از جانم و عطاي طول عمر امام(قدس سره) تا روز ظهور همگاني نور را خواستارم. اي دادرس دادخواهان و اي محجوب عالمين شهادت در راهت آرزوي ماست كه به اين آروز رسيدم.
در پايان از شما امت رزمنده و مسلمان ميخواهم كه اگر از اين حقير هر بدي ديدهايد يا خداي نكرده به شما آزار رساندهام مرا ببخشاييد و دعا براي طول عمر رهبر را فراموش نكنيد و همواره بياد امام(قدس سره) باشيد.
خدايا خدايا ترا به جان مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا انقلاب مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خميني(قدس سره) را نگهدار.
برادر كوچك شما اسدالله تشكري.
1. سوره الصف، 4.
خداوند جان و مال و اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده است و شهدا مصاديق بازر اين جامعه ميباشند كه با خون خود آزادي و آزادمنشي را به تمام دنيا آموختند و رودي پرخروش و طوفنده تا به درياي پر عظمت شهداي صدر اسلام بگروند.
شهيد اسدالله تشكري فرزند عباسعلي در خانوادهاي مذهبي و معتقد و پايبند به مبانی اسلام در يكي از روستاهاي خرقان الوير به دنيا آمد. دوران كودكي و طفوليت را در روستاي زاويه زرند گذراند و در همان جا تا كلاس پنجم ابتدايي به تحصيل پرداخت اما به علت فقر مادي خانواده از ادامه تحصيل خودداري نمود و از آن جا كه او عصاي دست پدر بود در همان مغازه آهنگري پدرش به كار سخت و طاقتفرساي آهنگري پرداخت. هيجده ساله بود كه عليرغم میل باطني به سربازي اعزام شد. هنوز يك سال و نيم از خدمتش در نظام طاغوت نميگذشت كه حركت توفنده انقلاب اسلامي توسط تودههاي مسلمان ايران آغاز شد. او كه با فرمان رهبر كبير انقلاب مبني بر فرار از پادگانها آمادگي بيشتر براي خلاصي از دست رژيم طاغوتي را يافته بود. وجود پاكش را از خدمت به نوكران آمريكا خلاصي بخشيد و براي مدتي در منزل مرحوم آيت الله طالقاني مخفي و تا آن جا كه در توانش بود در خدمت به انقلاب فعاليتهاي مستمر نمود. در گرما گرم درگيريهاي بهمن به اتفاق برادرش همگام با ديگر امت حزبالله به پادگان باغشاه حمله نمود و پس از تصرف آن پادگان و آزادسازي آن جا براي تسخير مقر راديو تلويزيون به طرف آن سازمان حركت نمودند، پس از تصرف راديو و تلويزيون توسط مردم قهرمان و انقلابي مدتی را براي پاسداري از اين سنگر به تصرف در آمده در همان جا اقامت گزيد و فعاليتهاي زيادي نمود. اوايل سال 1358 به روستاي زرند بازگشت تا در جمع مردم خوبي كه بيشتر زندگيشان را با آنها گذرانده بوده باشد و پس از تشكيل كميته و برقراري اين پايگاه مردمي مدت يك سال نيز در اين سنگر از دستاوردهاي انقلاب پاسداری کرد. با شکلگیری سپاه پاسداران به شهرستان ساوه رفت و در مركز فرهنگي آن جا به فعاليت پرداخت و ضمن فعاليت در كتابخانه سپاه با خواندن كتب مختلف اسلامي به بالا بردن سطح معلومات خويش مشغول بود و از جمله مسائلي كه بيشتر از هر چيز او را مشغول داشته بود مسئله منافقين و گروهكها بود.
شهيد اسدالله تشكري كه به شغل مورد علاقهاش دست يافته بود و از هر جهت آمادگي تربيت و پرورش نسل انقلابي فردا را يافته بود تصميم به ازدواج گرفت و زندگي ساده و بيآلايش او نمونه بارزي از قناعت و بيتكلفي بودن او با فقر و قناعت ساخت اما هرگز با دنيا و ظواهر زيبندهاش نساخت. پس از چندي به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد و از آن جا كه مديريت و حس تدبير خود را نشان داده بود به مسئوليت بنياد امور جنگ زدگان ساوه به او محول گرديد و در آن جا نيز با راه اندازی نمازخانه و كتابخانه در تامين نيازمنديهاي رفاهي جنگزدگان تلاش کرد. اما هنگامي كه شنيد جبههها به نيرو احتياج دارند، عازم جبهههاي نبرد گرديد و نزدیک به سه ماه در جبهه بود. پس از عمليات طريقالقدس با پايان ماموريت به ساوه برگشت و فعاليت خود را ادامه داد. اما مدتي نگذشته بود كه مجدداً راهي جبهههاي نبرد گرديد تا در عمليات بيت المقدس(آزادسازي خونين شهر) شركت داشته باشد. اين بار به عنوان فرمانده گروهان در گردان امام علی(علیه السلام) از تیپ 22 بدر خدمت خود را در لشكر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شروع كرد و با جديت تمام سعي در آماده نمودن برادران گروهان نمود.
همرزمان شهيد اسدالله ميگويند:
وي پس از فرماندهي بسيار خوب و با تلاشي چشمگير در هدايت گروهان، توسط اسلحه تیربار دشمن مورد اصابت تير قرار گرفته و از ناحيه پا مجروح ميشود و خود پايش را پانسمان ميكند و با ساير رزمندگان به قلب دشمن حمله ميكند. اما او كه زمين با تمام گستردگي برايش تنگ مينمود و هواي پرواز تمامي وجودش را لبريز كرده بود، شجاعانه نبرد كرد و جنگيد و قطرات خون پاكش زمين سرخگون «خرم شهر» را تقدس بيشتري بخشيد و بر بال ملائك به ملكوت اعلي پيوست.