لباس سربازی در قامتش میدرخشید چرا که غیرت برازنده وجودش بود. پاسدار وظیفه بود و برای پاسداری از دین و خاک و ناموسش راهی جبهه شد. آب زلال بود که از سیاهی صخرههای سنگی گذشت و برای رسیدن به حق سر از پا نمیشناخت. چون سرو نماد ایستادگی و ایثار و مقاومت بود. راهی جبهههای حق شده بود و جوانیاش را در راه آزادی این سرزمین گذاشته بود. شهید غلامرضا سامری، در بیست و ششم شهریورماه سال 1347 در شهر اراک در خانوادهای مذهبی با وضع مالی متوسط چشم به جهان گشود و زندگی کوتاه اما زیبایش را آغاز کرد. کودکی که راه رفتن به مدرسه را پیش گرفت و تا پایان دوره راهنمایی درسش را خواند و پس از آن در امور خانواده یاریرسان پدر و مادر شده بود. مهربانی در چهرهاش موج میزد و با هر کلامش لبخند را به صورت دیگران هدیه میکرد. اخلاق بسیار خوبی داشت و با فروتنی و متانت با همه برخورد میکرد. هرگز کسی را آزردهخاطر نمیکرد و اگر برای دیگران مشکلی پیش میآمد سعی در بر طرف کردن آن داشت. روزهای زیبایی که حضور غلامرضا در آنها جاری بود به سرعت به پایان رسید و حالا در لباس سربازی راهی جبهه راهی شده بود. مادر خوب میدانست که او را فقط باید به خدا بسپارد و بس. امانتی که خداوند به خانواده سامری سپرده بود حالا چون پروانهای گرد شمع عشق بال و پر میسوزاند. جنگ روزهای تلخی را برای این سرزمین رقم میزد اما جوانان غیور این خاک هرگز اجازه نمیدادند خاک مقدس کشورشان لگدمال قدمهای دشمن شود و ذرهای از خاک ایران به تاراج برود و در این مهم از هیچ تلاش و جانبازی دریغ نمیکردند. شهید غلامرضا سامری در تیپ 71 روحالله(قدس سره) مشغول به خدمت به کشور شد و پس از شش ماه جانفشانی و ایثار در نهمین روز از اردیبهشتماه سال 1367 با اصابت ترکش به بدنش شهد شیرین شهادت را نوشید. پیکر شهید غلامرضا سامری در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.