در زمان جنگ همه برای دفاع و مبارزه علیه دشمن بعثی و گروهکهای منافقین پشت هم ایستاده بودند. پیر و جوان با هر لهجه و گویشی و با هر شغل و حرفهای، از راننده تا جوشکار، از نانوا تا دکتر و ... همه دست به هم داده و در برابر دشمنی ایستادند که چشم به خاک و ناموسشان دوخته بود. روزها و شبهایی بود که برای نان هم در مضیقه بودند؛ اما در پشت جبهه نان میپختند و برای پشتیبانی از رزمندگان به جبهه میفرستادند. وحدت کلمه و یکپارچگی رمز ایستادگی در مقابل بیگانگان بود.
شهید اکبر صدیقی رانندهای بود که نامش در آسمان شهادت درخشید. او در اولین روز از مهرماه سال 1328 در شهرستان شازند و در خانوادهای مسلمان و معتقد دیده به جهان هستی گشود. در همان آغاز زندگی در دامان سبز پدر و مادری مهربان با آیین اسلام و قرآن آشنا شد. در این راه، مادر به او کمکهای شایانی کرد و او را با تربیت درست و اسلامی پرورید. اکبر، درختی بارور شد تا میوهی آن نامی ماندگار در حماسهسرایان ایران اسلامی باشد. سواد خواندن و نوشتن نیاموخت ولی در کسب معرفت کوشا بود. وقتی جوانی برازنده و آماده ازدواج شد، با خانوادهای مؤمن وصلت کرد و ثمره ازدواجشان سه پسر بود که هر کدام به ایثار پدر افتخار کردند.
او دوران مبارزه علیه شاه را دیده و دین خود را ادا کرده بود. جنگ که آغاز شد، چونان همهی مردم به دفاع میاندیشید و ابتدا در پشت جبهه مشغول به فعالیت بود؛ ولی از خط اول غافل نبود. ناگهان در پنجمین روز از مردادماه سال 1365، بمب افکنهای عراقی بر فراز آسمان شهر اراک پنجه خشم افکندند و او نیز چون دیگر مردم بیگناه در خون غلتید و آسمانی شد. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.