شهید رضا ایجانی در چهاردهم اسفندماه سال 1332 در شهرستان اراک و در خانوادهای ساده و بیریا دیده به جهان گشود. تا ششم ابتدایی درس خواند و برای کار و کمک به خانواده در امر امرار معاش به کارخانه واگنپارس اراک رفت و مشغول کار شد. روزهای گرم تابستان 1365 بود، در کنار ایستگاه منبع آب آشامیدنی نصب کرده بود، تا اگر تشنه لبی از آن جا عبور کرد با لیوانی آب خنک، تشنگی خود را رفع کند. در کنار آن منبع، صندوقی نیز تعبیه کرده بود تا اگر کسی خواست پول نا چیزی جهت خرید یخ بپردازد و در این ثواب شرکت داشته باشد. در روز پنجم مرداد ماه سال 1365 طبق عادت روزانه جهت انجام کار روزانه از منزل خارج شده بود و منتظر سرویس بود. سرویس نیز از راه فرا رسید و در همان لحظه که راننده در صدد حرکت بود، متوجه شدیم که شهید ایجانی به سرعت به سمت اتوبوس میدود. بچهها هم در همان لحظه، راننده را از حضور شهید ایجانی مطلع نمودند و راننده نیز با کمی طی مسیر، توقف کرد تا ایشان به مینیبوس برسد. در آن لحظه، همه منتظر ورود شهید ایجانی به مینیبوس بودیم که شهید ایجانی با آرامش خاصی سمت صندوق مربوط به منبع آب رفت و مقداری پول را در صندوق انداخت و بعد سوار شد. راننده حرکت کرد. به خاطر سرعت بالای مینیبوس شهید معترض شد که این چه وضع رانندگی است؟ میخواهی ما را به کشتن بدهی؟ درست، در همان روز، بعد از گذشت 2-3 ساعت، شهید ایجانی بر اثر بمباران هوایی جنگندههای عراقی به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در روستای ایجان به خاک سپردند، تا سند مظلومیت ایران مزاری داشته باشد برای زیارت مردمان آینده که ببینند این کشور با بذل جان و نثار چه خونهایی برقرار شده است و ماندگار است.