بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا مرا ایمانی عنایت فرما که در ایام جوانی عروس پاک شهادت را در آغوش بگیرم و لباس دامادی (کفن سرخ) را بر تن نمایم.
پدر و مادر عزیز! به محض شنیدن خبر شهادتم دو رکعت نماز شکر بجا آورید و خوشحال باشید و جلوی منزلمان را چراغانی کنید، مگر هر کسی که از کربلا میآید جلوی منزلش را چراغانی نمیکنند؟
ای پدران و مادران! به دختران خود بیاموزید طریقه زینب(علیها السلام) گونه زندگی کردن را.
ای منافقین بدانید که خیلی سیهرو و پستید که برای باطل کشته میشوید و میکشید.
من شهادت را عروس خود و سنگر را حجله و رگبار و گلوله را نقل و شیرینی عروسیام میدانم که بر سرم فرود میآید... .
او در یکی از روزهای خوب خداوند در سال 1351، در روستای ضامنجان از توابع شهرستان اراک و در خانوادهای مذهبی و روستایی دیده به جهان هستی گشود. روزگارش را در کنار خانواده و در دامان سبز پدر و مادری مهربان و دلسوز سپری کرد. نامش را محمد گذاشتند و به او آیین مسلمانی را آموختند و با احکام دینی آشنا کردند. او نیز راه بندگی و تسلیم در برابر خداوند را در پیش گرفت. محمد در همان روستا علمآموزی را آغاز کرد و به دلیل نزدیکی روستای ضامنجان به شهر اراک، برای ادامه تحصیل به اراک رفت و آمد میکرد. دورهی ابتدایی و راهنمایی را که به پایان رساند، به دبیرستان رفت و در دبیرستان آزادگان در رشته علوم انسانی مشغول به تحصیل شد.
سال اول را که تمام کرد، روح بلند و ملکوتیاش گنجایش ماندن و تاب دیدن حمله و یورش وحشیانهی صدامیان حزب بعث را به این مرز و بوم نداشت. اعزام رزمندگان اسلام را به چشم حسرت دیده بود. به بسیج پیوست و با سختی از خانوادهاش اجازه گرفت و برای نامنویسی به سپاه اراک رفت. بعد از دیدن آموزشهای اولیه به گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) از لشکر 71 روحالله(قدس سره) رفت و در این یگان مشغول خدمت شد. حدود شش ماه دلاورانه جنگید تا سرانجام روحش به کرانهی آسمانها سفر کرد و در پنجمین روز از مردادماه سال 1367 در اسلامآباد غرب در عملیات مرصاد و در مقابله با منافقین به شهادت رسید. پیکر مطهرش در زادگاهش میهمان برادر شهیدش - یوسف - شد.