شهید نورالله رفیعی متولد اول خردادماه سال 1328 در خانوادهای کشاورز در روستای موتآباد از توابع شهرستان اراک متولد شد. در روستا تا کلاس ششم درس خوانده بود. بعدها که در کارخانه آلومینیوم استخدام شد درسش را ادامه داد و دیپلم گرفت.
همسر شهید میگوید:
در دوران دفاع مقدس به خدمت سربازی اعزام شد و شش ماه داشت که سربازیاش تمام شود، که روی مین رفت و انگشتهای پای راستش را از دست داد. دو سه بار در تهران بستریاش کردند. نزدیک به پانزده سال در کارخانه کار کرده بود و یک سال میشد که رفته بود واحد حسابداری کارخانه که شهید شد... . ترکش به سینهاش خورده بود، صورتش سالم بود. ما نمیدانستیم کجاست. هر کس یک نشانی به ما میداد و چهار روز نمیدانستیم که بهشتزهراست. همان روز اول بمباران شهید شده بود، او را برده بودند بهشتزهرا، اما به ما نشانی اشتباه میدادند. نمیگفتند که شهید شده، ما هم دنبالش میگشتیم. اصلاً فکر نمیکردیم شهید شده باشد که به بهشتزهرا برویم. به ما میگفتند که مجروح شده و او را بردهاند به شهرهای دیگر .... بابایش اصرار کرد که او را به روستا ببرند و او را بردند روستای موتآباد به خاک سپردند. اخلاقش خیلی خوب بود. من پانزده سال با او زندگی کردم .... سه بچه داریم؛ یک پسر و دو دختر. امیر پسرم، دو سالش بود که بابایش شهید شد، اعظم پنج سال و فریده نه سالش بود. وقتی که رفته بودم مکه، زیاد به یاد نورالله بودم، از صحرای عرفات که میخواستیم برگردیم، یک لحظه که خسته بودم و چشمم رفت روی هم، با اسفند دود آمد جلویم که از خواب بلند شدم.
دفتر سراسر افتخار زندگی جانباز شهید در پنجم مردادماه سال 1365 در حالی بسته شد که او پس از جانبازی در دفاع مقدس هنگام حضور در سنگر تولید به میهنش خدمت میکرد و با بمبهای هواپیماهای دشمن عراقی فرسنگها دورتر از خط مقدم جبهه به شهادت رسید.
خاطره از پدر شهید:
شهید نورالله رفیعی 3 برادر و 3 خواهر داشت. از نوجوانی متدین و دلسوز بود. طبق رسم و رسوم به او نماز را یاد دادم و او از بچگی شروع به نمازخواندن کرد. همیشه کمک کشاورزیام بود و امید روزهای خوبی داشتم که فدای امام(قدس سره) و رهبر شد. پسر ارشد خانواده بود، کارمند آلومینیوم بود. در انفجار آلومینیمسازی در حالی که متأهل بود و سه فرزند داشت در 37 سالگی به شهادت رسید.