به نامالله پاسدار حرمت خون شهیدان وصیت میكنم مردم را به تقویالله. خداوندا امیدوارم كه در راه تو قدم بر داشته باشم و این مقدار زحماتی نا چیز مورد قبول تو واقع شده باشد.
وصیت من اول به خانوادهام این است، كه دنباله روی شهیدان كه راه حسین(علیه السلام) باشند. دنباله روی راه امام(قدس سره شریف) كه صراط مستقیم است، باشند و از مردم و كلیه مستضعفان میخواهم که اگر میخواهند در دنیا و آخرت پیروز باشند گوش به ندای گوهربار پیامبرگونه امام خمینی(قدس سره شریف) باشند، كه با داشتن چنین رهبری، اسلام شكست نمیخورد و همیشه دعایتان این باشد خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، خمینی(قدس سره شریف) را نگهدار و من از خدا خواستهام چنان سربازی برای اسلام باشم كه رهبرم به چنین سربازانی ببالد و ما زینت او باشیم و از پدر و مادرم میخواهم كه مرا حلال كرده باشند، چون آن قدرکه باید به شما خدمت كرده با شم، نكردهام و به جز زحمت برای شما چیزی نداشتهام.... و از برادرانم میخواهم، كه دنبالهرو خط من كه خط حسین(علیه السلام) است، باشند و از خواهرانم میخواهم، كه فاطمه(B) گونه برای اسلام خدمت كنند. دیگر عرضی ندارم و آرزوی موفقیت همه شما خانواده و دوستان را دارم به امید دیدار در صحرای محشر. خداوندا اگر با زنده بودن من اسلام یاری میشود، زنده نگهدار و اگر با جهاد فی سبیلالله و در نهایت با شهادتم خدمت به اسلام میشود در انتظار شهادتم ...
درود به رهبر كبیر انقلاب امام خمینی(قدس سره شریف) تا دیدار با شهیدان همه شما را به خدا میسپارم.
حسین بركوك تبار
چرا گریه میکنید؟ من دو پسرم را در این جنگ هدیه کرده ام. اما گریه نمیکنم، چون میدانم دشمن با گریهام شاد میشود. من به شهادت دو پسرم افتخار میکنم. شما هم باید سرافراز باشید که دو نفر از هم شهریهایتان در راه انقلاب و اسلام به شهادت رسیدهاند. سالها پیش بود که در گوشهای از شهر اراک دومین فرزند پسر در خانوادهی ولیالله به دنیا آمد، نام اولین پسر حسن و دومین پسر حسین بود. دو برادری که به دلیل اختلاف سنی کم در تمام مراحل زندگی در تحصیل و ورزش در شادی و غم مانند دو دوست صمیمی یار و مددکار هم بودند و حتی در لحظه شهادت هم حاضر نشدند از یکدیگر جدا شوند. قهرمانان کشتی اراک و استان مرکزی.
حسن در مرداد 1338 و حسین در بیست و نهم مهرسال 1339 در خانوادهای مذهبی و متدین به دنیا آمد، پدرشان ولیالله در راهآهن کار میکرد، حسن از دوره جوانی به اتفاق برادرش حسین به ورزش پهلوانی کشتی روی آورد و از قهرمانان استانی این رشته ورزشی بود. او تا سال چهارم متوسطه درس خواند و حسین در سال سوم مشغول به تحصیل بود، در آغازین روزهای تهاجم دشمن به کشور به عضویت بسیج در آمدند. حضورشان در شهر طولانی نشد چون هر دو عزمشان را برای خدمت جزم کرده بودند لذا بزودی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شدند. پهلوانان ورزیده کشتی به زودی در خط مقدم جبهه حضوری موثر از خود به یادگار گذاشتند و در چندین عملیات شرکت کردند. همرزمی او با برادرش حسین در یک سنگر موجب شده بود که روحیه سایر رزمندگان نیز افزایش پیدا کند، در گرما گرم عملیات رمضان این دو برادر در هجوم به ارتش بعثی عراق در منطقه پاسگاه زید عراق در آغوش یکدیگر به شهادت رسیدند. پیکر مطهر ایشان"حسن" و"حسین"در منطقه عملیات باقی ماند و پس از چندین سال انتظار به آغوش گرم خانواده بازگشتند و در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.