حشمتالله فرزند یدالله در دوازدهمین روز از اردیبهشتماه سال 1338 در روستای چقا سیاه از توابع شهرستان شازند و در خانوادهای شریف و دیندار، دیده به جهان هستی گشود. روزگارش را در دامان پر مهر خانوادهای مهربان و سادهزیست سپری کرد و در مسیر آیین مسلمانی و آشنایی و الفت با ائمه اطهار(علیهم السلام) قرار گرفت. با شوق قدم در راه مدرسه نهاد و تا کلاس سوم راهنمایی درس خواند؛ ولی بعد از آن درس را رها کرد و به عنوان کارگر شرکت واگنسازی پارس مشغول به فعالیت شد.
بعد از مدتی با خانوادهای مؤمن وصلت کرد و ثمرهی این پیوند شیرین سه فرزند بود که زندگی با وجود آنها شیرینتر و زیباتر شد. زمان جنگ که فرا رسید، مردان جامه رزم پوشیدند و زنان با آفتابی در نگاه، دل از عزیزان کندند و راهی جبهههای نبردشان کردند.
به گفته همسرش: «یکی از شبها خواب دیدم که همسرم وقتی که جبهه بود شهید شده است. فردای همان شب پسر عمه شوهرم، که از فرماندهان سپاه بود، از مأموریت آمد. خبر شهادت همسرم را به من داد و گفت: در حمله نیروهای عراقی به ماشین تدارکات و بر اثر برخورد خمپاره به ماشینی که همسرم راننده آن بوده، به شهادت رسیده و با توجه به انهدام ماشین تلاشهای آنان برای پیدا کردن او بینتیجه مانده است. همان شب مجلس ختمی برای حشمتالله گرفتیم؛ ولی به من الهام شده بود که همسرم زنده است.
فردای آن روز صدای زنگ خانه به صدا درآمد و همسرم در سلامتی کامل به خانه بازگشت؛ ولی خستگی به وضوح در چهرهاش پیدا بود. سپس تعریف کرد که بر اثر موج انفجار که خیلی زیاد بوده، به فاصلهای دورتر پرتاب شده و بعد از سه روز خودش به هوش آمده و بعد از آن، چند ساعتی تحت نظر پزشک بوده؛ ولی به دلیل نگرانی ما هر چه زودتر خود را به خانه رسانده بود».
پس از آن در کارخانه مشغول به کار شد تا این که امواج جنگ، بر آسمان و زمین ایران فرود آمد و دشمنی که در جنگ به ستوه آمده بود از روی ناتوانی با هواپیماهای جنگی امان از خانه و جان مردم بریدند. در یکی از این حملات در پنجمین روز از مردادماه سال 1365، بمبهای خشم دشمن از آسمان شهر اراک باریدن گرفت و حشمتالله در سنگر کار و تولید، کسوت شهادت را به تن کرد.
پیکر مطهرش را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.