اَشهَدُ اَن لا اله الا الله و اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللهِ و اَشهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّاللهِ و سلام و درود فراوان به امام زمان، بتشکن جهان و یاریدهنده مستضعفان، در هم کوبنده ستمگران، حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سلام و درود فراوان به نایب او، موسی(علیه السلام) زمان، رهبر عالیقدر، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی(قدس سره) و سلام و درود فراوان به تمام شهدای اسلام.
سلام بر پدر و مادر عزیزم. پدر و مادرم! شما باید خوشحال باشید که پسرتان در راه خدا به درجه رفیع شهادت نائل شده است. امیدوارم خدای تبارک و تعالی از گناهان من بگذرد و شهادت مرا قبول کند، شاید خداوند عمل ناچیز و بیارزش مرا قبول کند و من هم بتوانم در زمره شهدا قرار گیرم. پدر و مادرم! شما باید چون کوه، استوار باشید؛ مبادا یک وقت برای من متأثر شوید. شما باید افتخار کنید که پسرتان در راه جهاد فی سبیلالله به شهادت که رفیعترین و بزرگترین مقام است، نائل گشته و به ملکوت اعلی پیوسته ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ).[1] ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم و مالک اول من خداوند تبارک و تعالی است و هر چه او خواست، ما راضی هستیم به رضای او. مادرم! مبادا به حال من گریه کنی و باید زینب(علیها السلام)وار چون کوه، استوار باشی. مگر جان و خون ناقابل ما از حسین(علیه السلام) که در راه مکتبش ایثار کرد، پر ارزشتر است؟ البته که نه. پس دیگر چه غم و غصهای؟ چه گریهای؟ باید خوشحال باشی و جشن بگیرید از اینکه فرزند ناقابل شما در راه خدا کشته شد.
پدرم و مادرم! میخواهم از گناهان من در گذرید و مرا حلالم کنید و از شما میخواهم برادر کوچکم، حسین جان را چنان تربیت کنید که بتواند راه من و تمامی شهیدان اسلام را ادامه دهد. دیگر عرضی نیست فقط پول عکسها را که بدهکار بودم، فراموش نکنید و پدر جان، هر جا که میخواهید، مرا دفن کنید. در خاتمه از خانواده عزیز و تمام فامیل و تمام دوستان حلالیت میخواهم.
اسلام، طلیعهدار هدایت و سوق انسان به کمال و سعادت است و دشمنان از آمریکای جنایتکار، صهیونیستها و مارکسیستها و سایر جنایتکاران مکار تاریخ درصدد تأمین خواستههای شیطانی خود که منتهی به سقوط و دنائت خودشان و سیر به منجلاب فساد و تباهی میگردد. هر نغمه مخالف مطامع پست خود را در نطفه، خفه میکند. خوشبختانه این سعادت عظیمی که تحقق اهداف الله در کره زمین؛ یعنی رساندن به جایگاه بندگی و خلیفهالهیاش که با داشتن امکان درک حقایق و قدرت آزادگی و استقلال و فکر کردن به مصالح خود میسر است، در وهله اول بود. روش امت اسلامی به رهبری امام خمینی(قدس سره) قرار گرفته است و ما مسلمانان ایران با استعانت از الله، که صاحب همه قدرتها است، تا دم آخر و آخرین نفر به این سعادت واقفیم و امید دشمنان اسلام را از هر گونه تجاوز و تعدی به نا امیدی مبدل میسازیم و مرگ در راه تحقق اهداف، شهادت و کمال سعادت تلقی مینماییم و راغب آن هستیم. اینها کلماتی است که از باطنی پاک بر قلب سفید کاغذ جاری شد و توانست گوشهای کوچک از ارادت و معرفت شهید حسن طاهری را به دین و اهلبیت(علیهم السلام) و خداوند و راهی که او قدم میزند، را بیان کند.
او در اولین روز از آبان ماه سال 1344 در شهر تهران و در خانوادهای عاشق و عارف به اهلبیت(علیهم السلام) دیده به جهان هستی گشود. زندگیاش را با نفس کشیدن در دامان سبز پدر و مادری دلسوز و فداکار آغاز کرد و توانست از آنها در زمینههای دینی و آداب معاشرت چیزهایی بیاموزد و در زندگیاش جاری کند. تجربیات پدر و مادر را فرا گرفت و خانوادهاش نیز کمر همت بسته بودند تا او را در مکتب سرخ عاشورا بزرگ و تربیت کنند.
دوران کودکیاش را در شهر اراک به تعلیم و یادگیری و بازی گذشت و تحصیلاتش را از هفتسالگی آغاز کرد. باهوش بود و با جدیت به درس علاقه نشان داد و درس خواند تا دوره ابتدایی را پشت سر گذراند و آماده رفتن به دوره راهنمایی شد و توانست این دوره را هم با جدیت تمام به پایان برساند. سالهای مبارزات انقلاب در دوره راهنمایی تحصیل میکرد و در این سالها با تعطیلیهای مدام مدارس روبرو شد و او نیز در صف تظاهرکنندگان قرار گرفت.
درسش را که تمام کرد، جنگ آغاز شد و او به عنوان بسیجی توانست بعد از پشت سر گذاشتن آموزش نظامی 45 روزه به جبهه اعزام شود. حدود سه ماه در خدمت سپاه اسلام بود و سرانجام در پنجم مردادماه سال 1361 به عنوان بسیجی گردان شهید بختیاری از تیپ 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در منطقه پاسگاه زید عراق، در حین عملیات رمضان بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش که در منطقه عملیات مفقود شده بود را، پس از تفحص در چهارم اسفندماه سال 1373 در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.