بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ ).[1]
اگر (در راه جهاد) بميريد يا كشته شويد قطعاً به سوى خدا گرد آورده خواهيد شد. وصیتی است از یک بنده گناهکار که در منجلاب و گردابها از لطف الهی و انتخاب تقلید از امام(قدس سره) عزیز راه (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا)[2] را پیدا نموده و ایمان و یقین کامل بر حرکت نجاتبخش انقلاب اسلامی آورده بر این عقیده است که تنها راه رستگاری و پیروزی همین است که راه امام(قدس سره) کبیر میباشد. پدر و مادر و همسر فرزند و خویشاوندانم آنگاه که منطق یک انسان ( إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ )[3] باشد از سوی او آمده و به سوی او بازگشت خواهد نمود و آنگاه که خدای تبارک و تعالی میفرماید: من مال و جان انسانهای مؤمن را خریداری مینمایم و در عوض به آنها بهشت جاودان میدهم. چه کسی از خدای متعال خوش معاملهتر چه کسی با وفاتر از خدا به عهد خود میباشد و آنگاه که مبارزاتی پیش آید و در آن مبارزه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیشاپیش قافله باشد و قرآن تشویق و تأییدکننده آن مبارزه باشد. خدای تعالی میزبان آن مبارزان باشد به رهبری امام جهت انتخاب کسانی که مبارزه و افتخار به جانبازی در این مبارزه میباشد. لذا من با آگاهی کامل بر این راه قدم بر داشتهام. شهادت این ناچیز جرعهای در وجود تاریک و شبستانی این قوم به وجود آورد و به ندای فطرت خدائی خودشان بیندیشند و بیدار شوند تا بتوانند در صف نجاتیافتگان قرار گیرند. پدرم هر چند که شاید به سخنان فرزندت گوش ندهی ولیکن اگر بیایی و کاری کنی که خدای خویش را راضی نمائی، من نیز در روز قیامت در صف شهیدان برای تو شفاعت میطلبم. پدرم اگر همه دنیا ضدانقلاب شدند و همه دنیا کافر شدند ذرهای بر جبروتی خدا تأثیری نمیگذارد اما امیدوارم که گوش دهی به قرآن ... .
روزی که همه موجودات مییابند آنچه را انجام دادهاند و آن کس که کار زشت انجام داده آرزو میکند ای کاش همه فرزندان، دوستان، برادران خویش فدائی میدادند و از آن عمل خود نجات پیدا میکردند، اما ههیات هیهات... مادرم! امید است که نقش یک مادر شهید و نقشی که زینب(علیها السلام) گونه زمان را به خوبی ایفا نمایی. من که از دست تو رضایت کامل دارم، امیدوارم که با اعمالت از این به بعد نیز خدا را راضی نگهداری. همسرم! همسر همسفر با شادیها و رنجهایم! اگر شهید شدم از این به بعد قدر خویش را بهتر بشناس که تو همسر یک شهیدی. همسرم! میدانم که تو همسر صالح و با وفای من به خوبی راه خود را ادامه میدهی و نیازی به توصیه نیست. همسرم! قرآن را مطالعه کن و داستان حضرت موسی(علیه السلام) را و نجات او، حضرت مریم(علیها السلام) تولد حضرت عیسی(علیه السلام)، حضرت ابراهیم(علیه السلام) و نجاتش از آتش و همچنین داستان اصحاب کهف را مطالعه کن. به خدای رحیم ایمان قویتری پیدا کن که چگونه انسانهای خدایی را نجات میدهد. همسرم! مرتب در صدد باش که امام(قدس سره) عزیز چه پیامی میدهد. فرزندم را بغل کن و در راهپیماییها شرکت کن و با حفظ حجاب خود و فرزندمان، پشت منافقین را به لرزه در آر. با فریاد زینب(علیها السلام) گونهات رعد و برق ایجاد کن، با مشت گره کردهات حسرت بر دل ضدانقلابیها بگذار. با صبرت و تربیت فرزندت نیز حسرت آه خوش کشیدن بر دل منافقین بگذار. همسرم! انتظارم از تو در تربیت فرزند خویش خیلی زیاد است. انتظار دارم که سرمایه عظیمی تحویل اسلام دهی. خدا انشاءالله در حرکت در خط امام(قدس سره) موفقت بدارد. غلامرضا غلامی.
1. سوره آل عمران، 158.
2. سوره شمس، 9.
3. سوره بقره، 156.
شهدا تفسیر حیاتند و شمع جمع زندهدلان بیدار، نامشان نگین زینتبخش حلقهی عاشقان است. شهدا ذخایر ارزشمند اسلام و انقلابند. شهدا شمع محفل بشریتند. شهید غلامرضا غلامی در سال 1334 در شهر اراک به دنیا آمد. در روستایی به نام تاج دوست. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و دبیرستان با گذراندن دوران آموزشی در سال 1350 به استخدام ماشینسازی اراک درآمد. غلامرضا در سال 1356 ازدواج کرد و خداوند یک دختر به او عطا کرد.
در دوران قبل از انقلاب مردانه و غیورانه اعلامیهها و پیامهای حضرت امام(قدس سره) را در کارخانه توزیع مینمود. در مدت سربازی هم به دستور حضرت امام(قدس سره) از پادگان فرار نمود و دوشادوش مردم در کلیهی صحنههای نبرد حضور پیدا نمود. بعد از اتمام سربازی و پیروزی انقلاب دوباره به کارخانه برگشت و پس از آغاز جنگ تحمیلی مشتاقانه به سوی جبههها شتافت. رمضان سال 1361 بود که خاک منطقه جنوب را زیارت نمود و در مدت حضورش در جبهه فرمانده دسته رزمی گردان شهید بختیاری بود و پس از دلاوری فراوان در پنجم مردادماه سال 1361 در پاسگاه زید عراق در عملیات رمضان به جمع شهدا پیوست. پیکر مطهر شهید سالها در منطقه نبرد مفقود بود و پس از تفحص در دوازدهم دیماه سال 1374 در زادگاهش به خاک سپرده شد.