بسمهتعالی
... سپاس بیکران خداوند عزوجل را که به ما جان داد تا نثار راه او کنم. شکر وافر بر نعمتهای گوناگون حضرت باریتعالی که از عهده آن عاجزیم و سلام و درود بر روان پاک سالار شهیدان سیدالشهدا(علیه السلام) و تمام شهدا از صدر اسلام تاکنون.
شکر و سپاس خداوند متعال را که توفیق رفتن به جبهه حق را به عطا کرد تا علیه باطل و کفر جهانی جهاد کنم، پیامی که به این مردم حماسهساز میتوانم بدهم اینکه در زمان امامت امام حسن(علیه السلام) برادرش امام حسین(علیه السلام) هم بودند ولی امر برادر را اطاعت میکرد ولی بعد از شهادت امام حسن(علیه السلام) در موقع امامت خود، خود امر میکرد از این مطلب نتیجه که پیرو ولایتفقیه باشید به تمام معنی در همه امور و از خدا و رسول و نائبالاامام جلوتر نروید که سخت در اشتباه خواهید افتاد. این یک امتحان میباشد که خداوند در این موقع عطا کرده تا به حرکت آن نجات یابیم. سعی شود که پیروز از این امتحان در آیید و از شما میخواهیم دعا کنید که در این امتحان و در این جهاد رفوزه نشوم سفارشات دیگر اینکه سعی کنید با قرآن آشنا شوید و زیاد قرآن بخوانید و با حقایق آن آشنا شوید و درس بگیرید و در آخر امام(قدس سره) و مسئولان دعا کنید. قسمت دیگر وصیت اینجانب مربوط به خانواده میباشد.
1 - .......
2 - تمام اموال و دارائی من به همسرم و دخترم تعلق دارد. لازم به ذکر است دخترم به حد کفایت نرسیده، مادرش اختیار دارد.
3 - 4 روز، روزه قبلاً و 5 روز اخیراً که عازم جبهه شدیم، قضا دارم که جمعاً میشود 9 روز. در صورت امکان برایم بگیرد.
4 - مقداری نماز قضا دارم، در صورت امکان برایم بخوانید.
5 - همسر عزیزم در مورد تربیت مهدیا شرعاً مسئولی و خواهشمند است آن را بر طبق دستورات اسلام تربیت کنی و دختری متعهد به اسلام و پیرو بانوی نمونه اسلام، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) شود و از ابتدای بچگی قرآن را به او بیاموز و رشد با قرآن و احادیث و اخلاقیات اسلامی توأم باشد.
6 – همسرم! اگر از من بدی دیدی، حلال کن و از تمام دوستان و آشنایان برایم حلالیت بطلب که انشاءالله خداوند مرا ببخشد و برایم دعا کن.
7 – بدهکاریام را همانطور که میدانی از مال یا حقوق خودم بپرداز.
8 - اگر شهید شدم در مورد ازدواج مختاری ولی مهدیا را فراموش نکن.
9 - در صورت شهید شدن، محل دفن من مزار شهدا اراک باشد.
10 - خطاب به خانواده همسرم که لازم به تذکر است بگوییم که نرجس خانم، یک زن نمونه میباشد و او روحی بسیار پاک و لطیف دارد و شما به این دختر مخصوصاً افتخار کنید که مانند آن کم پیدا میشود که من به روحیات او آشنا شدم و از ارزش بالا و والای آن را من میدانم ... .
ساعت 5 بعد از ظهر روز سهشنبه 29/4/61.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
حالات شهید قبل از شهادت از زبان همرزمان:
در حالی که بسیجیان گردان شهید بختیاری در مقر قرارگاه تیپ ۱۷ مستقر بودند، روزها به تمرینات نظامی و آمادگیهای جسمانی میپرداخت. عملیات رمضان در منطقه آغاز شده بود و نیروها برای شرکت در عملیات لحظهشماری میکردند. شب حمله فرا رسید، از صبح همان روز شور و شوق عجیبی بر بسیجیان حاکم بود. همه در حال دعا و نیایش در گوشهگوشهی خاکریزها بودند. صحنههای وداع دوستان با یکدیگر لحظاتی فراموشنشدنی بود. شهید غلامی مرا صدا زد و گفت: من و مسعود و محمد رجائی (خواهرزاده شهید) هر سه عازم خط و آماده عملیات هستیم و احتمال قوی یکی از ما به شهادت میرسد در این صورت سعی کن به محض اطلاع با هماهنگی فرمانده گردان، اصغر و اکبر رجائی را هم که در جبهه بودند ولی قرار نیست در عملیات شرکت کنند آنان را به اراک باز گردانی، در حالی که چهره شهید غلامی از سوئی آرام و امیدوار به لطف خداوند بود و لحظاتی که جنگ ایمان و کفر سراسر منطقه را فرا گرفته بود و هیچگونه مانعی در راه برگشت از جبهه برایش وجود نداشت با تمام وجود و قلبی سرشار از عشق به خدا و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش خمینی(قدس سره) کبیر و با قدمهایی استوار عازم خط مقدم جبهه شد و پس از شروع عملیات و وارد نمودن ضربات سهمگین به دشمن متجاوز، در موانع دفاعی دشمن پلید گرفتار شده و تا آخرین گلوله جنگید و با نثار خون پاک خویش به دفاع از اسلام و میهن اسلامی پرداخت. وی مورخه ۷/۵/۱۳۶۱ در حالی که به خون غلتیده بود، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
شهید محمدعلی غلامی در خانوادهای روحانی، پرهیزکار، شریف و متدین انجدانی الاصل در شهرستان اراک، دیده به جهان گشود.
دوران کودکی شهید در دامن مادری بزرگوار از سلاله زهرا(علیها السلام) و پدری روحانی سپری شد و با تربیت صحیح اسلامی پرورش یافت. عشق به اهلبیت(علیهم السلام) و سیدالشهدا(علیه السلام) و اسلام، وجود شهید را لبریز نمود. وی تحصیلات خود را در شهرستان اراک به اتمام رساند. شهید محمدعلی جوانی صبور، خوش برخورد، با صداقت و بسیار مهربان و نجیب بود و مطالعه کتابهای مذهبی مثل قرآن و نهجالبلاغه، همچنین شرکت در مجالس مذهبی علاقه وافر داشت.
او در دوران کودکی مادر خود را از دست داد و پس از مدتی پدر روحانی گرانقدرش به دیار باقی شتافت. وی در کلیه مراسم و تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی شرکت فعال داشت و بعد از پیروزی، افتخار شرکت در نهاد مقدس جهاد سازندگی اراک را داشت و در این نهاد با خواهری متدین از خانوادهای مذهبی و دوستدار اسلام، آشنا و ازدواج نمود.
همسر گرامی شهید در این رابطه میگوید:
ازدواج ما واقعاً یک ازدواج استثنائی بود به جهت این که با هدفی مقدس، پیمان زندگی میبستیم و این الگویی بود برای دوستان و اقوام.
تنها ملاک انتخاب ما ایمان به خدا و کسب تقوای الهی بود و بس. موقعیت شغلی و توجه به مسائل مادی در این انتخاب معنائی نداشت. مراسم بسیار ساده و مهریه فقط یک جلد کلامالله مجید بود و مبلغ یکصد تومان وجه نقد. شهید علاقه زیادی به مطالعه و خرید کتاب داشت و تنها سرمایه شهید کتابهای باقی مانده ایشان است. پس از گذشت یک سال از ازدواج، خداوند دختری به ما عطا فرمود به نام مهدیا، شهید به جهت این که مادرش را در طفولیت از دست داده بود و مشکلات و سختیهای فراوانی را تحمل نموده بود، علاقه عجیبی به دختر و زندگی شیرینمان پیدا کرد. من فکر نمیکردم که او بتواند از فرزند دل بندش و همسرش برای همیشه جدا شود، تنها عشق به خدا و رضایت او بود که این امر را آسان نمود.
با آغاز جنگ و ندای هل من ناصر خمینی(قدس سره) کبیر، شهید محمدعلی لبیکگو شد و در روز ۲۳ ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۱ عازم جبهههای نبرد شد.
پس از مجاهدت و فداکاری و شجاعت بسیار در مرحله پنجم عملیات رمضان، در منطقه پاسگاه زید عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر شهید در عملیات مفقود شد و در سال 1373 پس از شناسایی توسط گروههای تفحص به زادگاهش منتقل شد.