بسم الله الرحمن الرحیم
) إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ).[1]
السلام علیك یا ابا عبدالله.
سلام بر تو اى فرزند پاك مكتب خونى سرخ شهادت. سلام بر تو اى راهبر انسانها از شب ظلمانى به سوى نور سلام و بر تو اى اسطوره شجاعت و شهادت. سلام بر تو اى حسین(علیه السلام) كه بعد از چندین قرن خون سرخت در رگ وفادارانت به جوش آمده است و سلام بر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سلام و درود بر رهبر انقلاب خمینى(قدس سره شریف) عزیز و با سلام و درود بر ارواح طیبه و تابناك شهداى اسلام. حمد و سپاس خداى را كه توفیق نصیبم كرد كه بتوانم در جبهه شركت كنم و در كنار جهاد اكبر به جهاد اصغر نیز بپردازم. صد شكر كه توفیق نصیبم شد كه توانستم در كنار سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به جنگ علیه كفر و نفاق بپردازم.
از آن زمان كه عزم رفتن به جبهه نمودم با وجود مشكلات فراوانى كه در سر راهم بود؛ ولى دیگر در رویاهاى خودم بودم. با خود سخن میگفتم؛ سخنى كه گویى در دلم زمزمه میگردد و مرا امیدوار به لقای محبوب میسازد. در آن زمان خود را تنها احساس میكردم. همه را دور از خود و خود را دور از همه میپنداشتم. دنیاى به این بزرگى برایم تنگ شده بود و در نظرم مانند قفسى سست عنصر بود. لذا دوست داشتم كه این قفس را در هم بشكنم و از این دنیاى فانى به سوى عالم باقى بشتابم.
1. سوره توبه، 111.
در سال 1348 هجری شمسی در خانواده متدین و مذهبی و زحمتکش کودکی چشم به جهان هستی گشود که نام وی را علی گذاشتند. در خانواده از لحاظ مقاومت، صبر، تقوا و اخلاص، الگویی برای فرزندان بود. علی در همان اوان کودکی علاقه خاصی به فراگیری قرآن، نماز و مسائل مذهبی داشت. هنوز خیلی کوچک بود که به راحتی و بدون غلط نماز میخواند. از همان کودکی به همراه دیگر برادران، در خیاطی به پدر کمک میکرد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید رجایی گذراند و در مدرسه راهنمایی آیت الله کاشانی ثبت نام کرد. در فعالیتهای مذهبی و گروههای سرود شرکت میکرد و درخشندگی خاصی داشت. دوازده ساله بود که برادرش-مهدی- در عملیات بزرگ و شور آفرین فتح المبین، به لقاءالله پیوست. علی با وجود سن کم، بسیار صبورانه با شهادت برادر برخورد کرد. دیری نگذشت که مادرش در اثر سانحه دچار ناراحتی جسمی شد و از انجام کارهای خانه باز ماند. دو برادر دیگرش هم مرتب در جبهه بودند. بنابراین او تنها در کارهای خانه، هم به مادر و هم به پدرش کمک میکرد. با این حال، لحظهای از فعالیت باز نه ایستاد. در کلاس دوم راهنمایی، عضو پایگاه مقاومت شهید رجائی گروه شهدای پور آغاسی شد و استعدادهای علی، یکی پس از دیگری شکوفا شد و سال بعد با وجود سن کم به معاونت گروه و بعد از مدتی به عنوان سرگروه انتخاب شد و همچون یک جوان با تجربه فعالیت کرد. فعالیت او زبانزد عام و خاص بود و همان سال به عنوان بسیجی نمونه انتخاب شد و از سال 1363، مرتب در پی راهی بود که بتواند به جبهه برود. تابستان 1364، به اتفاق سه تن دیگر از دوستان از جمله شهید احمد ولئی و برادر مفقود الاثر ولیالله خاکپور برای آموزش مربیگری به تهران اعزام شد و رشته تاکتیک را برگزید و بعد از طی دوره به شهرستان بازگشت و تجربیات خود را در اختیار دیگر برادران در گروههای مقاومت پایگاه گذاشت و مانند یک معلم، کلاس آموزش نظامی خود را اداره کرد. در اواخر سال 1364، برادرش، محسن، طلبه عارف در جبهه فاو به لقاءالله پیوست و ماندن برای علی مشکلتر شد. دیری نگذشت که دوست بسیار صمیمیاش، مهدی رحیمی، بعد از مدتی مجروحیت در بیمارستان، به وصال محبوب رسید. پس از آن علی دردمندتر از گذشته مصرانه از مسئولین بسیج خواست او را به جبهه اعزام نمایند؛ ولی باز هم این کار انجام نشد. تا این که اواخر سال 1365 با شروع عملیات کربلای 5، علی به هر نحوی بود، خود را به جبهه رساند و در همین زمان بود که چندین نفر از یاران و از جمله دوست بسیار عزیزش، غلامرضا بهلولبندی شهید شد.
آن قدر این دنیای فانی در نظر علی تنگ شد که در دعاهایی مخصوصاً زیارت عاشورا، که در منازل دوستان بر پا میشد، ملتمسانه از خداوند وصال یار را میخواست و انتظار دیدار یاران شهید خود را میکشید. با شروع سال 1366 بر تلاش خود در پشت جبهه افزود؛ عضو شاخص و یگانه انجمن اسلامی دبیرستان شهید بهشتی بود و شبانهروز زحمت میکشید. در مسجد القائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پایگاه مقاومت شهید رجایی نیز تا آنجا که توان داشت فعالیت میکرد و به عنوان بسیجی نمونه در سطح شهر انتخاب شد. اواخر سال 1366، فوت نا بهنگام مادر، بر مشکلات علی افزود. او با داشتن یک پدر پیر و برادری شش ساله، یک تنه تمام امور خانه را به عهده گرفت و از کمک به پدر نیز غافل نبود. او سرانجام به آرزوی دیرینهاش رسید. در تاریخ 21/04/1367 قبل از حمله منافقین، عازم جبهه شد و در عملیات مرصاد به دست منافقین ضد خلق و از خدا بیخبر، به اعلی علیین سفر کرد.