بسم الله الرحمن الرحیم
.... هم اکنون که ما شاهدیم که چطور با همنوا شدن رژیم بعث عراق، اسرائیل غاصب به جنوب لبنان حمله برده و مردم بیگناه شیعیان لبنان و فلسطینیان آواره را قتلعام کرده و از این سرزمین بیرون رانده و از طرفی دیگر شاهدیم که صدام کافر چطور سعی در آن دارد که با بمبارانها و تبلیغاتهای خود این ضربات را که میخورد، سرپوش گذارد. لذا ای امت شهیدپرور و حزباللهی به هوش باشید، به فرمان امام(قدس سره) به پیش بروید که اسرائیل غاصب انتهای اهدافش ایران است و در نهایت هدف آنها نابودی امام(قدس سره) و اسلام و مسلمین جهان مخصوصاً شیعیان میباشد. باید عجله کرد برای گرفتن کربلا که بعد از آن نوبت به قدس عزیز است که در چنگال صهیونیست میباشد. حضور خود را در صحنه حفظ کنید که آمریکا هر روز و هر ساعت حیله جدیدی برای نابودی این انقلاب میکشد و شما باید با حضور یکپارچه خود این توطئهها را خنثی کنید. از شما برادران سپاه میخواهم که بیشتر به فکر اسلام و جنگ باشید، سعی کنید برخوردی برادرانه و مکتبی داشته باشید. همان طوری که امام(قدس سره) گفته، باشید و در حزب یا سازمان یا گروهی وارد نشوید که شما چشم امام(قدس سره) هستید پس مواظب باشید که از شما خطایی سر نزند. از شما امت حزبالله میخواهم که امام(قدس سره) کبیرمان را یاری نمایید و این انقلاب اسلامی را و فرهنگ آن را به تمام جهان صادر نمایید و این گروهکهای پس مانده داخل را که همانند قارچ روئیدهاند، از بین ببرید و همواره شعارتان این باشد: نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی. شما را به خدا بیایید به هواهای نفسانیتان غلبه کنید و خود و جامعه را بسازید و به ضعیفان و یتیمان برسید و آنها را یاری نمایید و با این سرمایهداران مبارزه کنید زیرا سرمایه آنان از تمام این مستضعفین میباشد و از خدا غافل نشوید و امام(قدس سره) را دعا کنید و همواره پشتیبان ولایتفقیه و روحانیت مبارز و متعهد باشید و در آخر از شما میخواهم که جنگ را فراموش نکنید و سپاه را تقویت نمایید. (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ).[1] ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم.
خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن سر جدا پیکر جدا در محضر یار رفتن
1. سوره بقره، 156.
اواسط یک روز گرم تابستانی بود خورشید تابان حسابی کلافهاش کرده بود. از صبح در مغازه مشغول کار بود. حالا نزدیک ظهر فکر میکرد با این گرمای شدید چه کار کند. شاید کوزهای آب خنک میتوانست لحظهای او را آرام کند. به طرف کوزه که رفت از دور دست برادرش را دید. انگار در حال دویدن بود. نزدیکتر که آمد فریاد میزد مژده بده پسرت به دنیا آمد.
آن موقع بود که تمام گرمای 15 مرداد 1342 را فراموش کرد چون پسر دومش حسین به دنیا آمده بود. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را پشت سر گذاشت و همزمان برای ورزش و ساختن جسم و روح اهمیت زیادی قائل بود که همین امر موجب شد به ورزش کوهنوردی و سپس کشتی علاقمند شود و در هر دو رشته فعالیت کند. با پایان تحصیلات متوسطه به عضویت بسیج در آمد و سپس به خیل عظیم سبزپوشان سپاه پیوست. پس از شهادت برادرش - محسن - در سال 1359 با حضورش در نخستین روزهای شکلگیری سپاه موجب شده بود در مأموریتهای مختلف شرکت کند. از نظر اعتقادی بسیار متعصب و سختگیر بود و به فرایض دینی اهمیت ویژهای میداد و به تمام افراد خانواده بارها سفارش میکرد که مسائل شرعی را مدنظر داشته باشند و در امور دینی کوتاهی نکنند.
حسین به عنوان فرمانده دسته در گردان شهید بختیاری از تیپ 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) با حضور در عملیات رمضان در پنجم مردادماه سال 1361 در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکر این شهید عزیز بیش از 14 سال مفقود بود و سرانجام در تاریخ 15/11/1375 به وسیله یگانهای تفحص شناسایی و پس از سالها دوری از همرزمانش، در گلزار شهدای زادگاهش به یاران دیرینش پیوست.