بسم الله الرحمن الرحیم
)الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا).[1]
كسانى كه ايمان آوردهاند در راه خدا كارزار میكنند و كسانى كه كافر شدهاند در راه طاغوت مىجنگند پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان در نهايت ضعيف است. با درود فراوان به پیامبران و به شهیدان و سلام به امام کبیر خمینی(قدس سره) بتشکن، وصایای خود را به شرح زیر آغاز مینمایم. پدر و مادرم با عرض سلام به خدمتتان از شما تشکر میکنم که مرا روانه جبهه جنگ نمودید و .... از خدای تبارک و تعالی برای شما سعادت و سلامتی آرزو مینمایم. پدر و مادرم اگر من به فیض شهادت نائل آمدم مبادا بر خودتان فخر کنید، مبادا برای من اشک بریزید، مبادا که خودتان را غمگین بگیرید که آنگاه دشمنان اسلام شاد میشوند و شما به عنوان یک مسلمان باید حسرت خوشحالی را بر دل دشمنان اسلام بگذارید. اما درباره خانهای که دارم اگر همسرم خواست سرپرستی بچه را نماید خانه در اختیار همسرم باشد و اگر نخواست بماند حق خود را از پدرم بگیرد و به هر شکلی که اسلام اجازه میدهد حل نماید و خانهام نیز متعلق به بچهها باشد و سهم ماشینی که پدرم به من داده است به خودش تعلق دارد و جدا از زحمات پدرم متشکرم انشاءالله که در روز قیامت بتوانم تلافی نمایم. بقیه حسابها به طلبکاریهایم را برادرم فیروز علی است هر کاری که خودش دلش خواست انجام دهد. در خاتمه پیروزی و سرافرازی کلیه مسلمین را از خداوند متعال مسئلت مینمایم به امید پیروزی لشکریان الله بر لشکریان طاغوت و اگر پولی به کسی بدهکار هستم بدهید. حسابها را در نامه اولی نوشتم امیدوارم که گم نکرده باشید دیدار در روز قیامت انشاءالله هر چه زودتر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کند.
بچهها را خوب تربیت کنید و به مدرسه بفرستید که امیدوارم علی بتواند علی(علیهم السلام) گونه زندگی کند و دخترها زینب(B) گونه باشند و پدر شما باید بدانید که سختی دنیا راحتی آخرت است و شما فقط امام(قدس سره) را دعا کنید که زنده باشد و بچهها را طوری نگهداری کنید که مبادا بگویند این بچهها پدر ندارند و انشاءالله در روز قیامت شفاعت خواه شما خواهم شد و من شرم دارم که بگویم برای شما فرزند بودم چون به جز ناراحتی و سختی چیزی بیش نبودم و من از فرد فرد خانوادهام تشکر میکنم
1. سوره نساء، 76.
شهید محمود سلطانی در هفدهم اردیبهشت 1337 در روستای چشمه پهن از توابع شهرستان اراک در خانوادهای متدین دیده به جهان گشود. دوره کودکی در روستای محل تولد به تحصیل اشتغال داشت و از نوجوانی در مزرعه کشاورزی میکرد. در سال 1359 ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد.
از شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج راهی جبهه شد و از رزمندگانی بود که تا زمان شهادت چند مرحله به جبهه اعزام گشت.
در آخرین مرحله حضورش به عنوان بسیجی گردان شهید بختیاری از تیپ 17 علی بن ابیطالب(علیهماالسلام) در مناطق عملیاتی در پاسگاه زید حضور یافت و در عملیات رمضان هنگام درگیری با نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در هنگامه نبرد مفقود شد و بیش از 12 سال از او اثری به دست نیامد. پس از سالها آثار بر جای مانده از شهید به وسیله گروههای تفحص کشف و در اولین روز از اسفندماه 1373 در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.