ان شاءالله كه در حين توجهات حضرت وليعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شاد و خرم باشيد. به حمدالله كه حال من خوب است و فعلاً با ديگر برادران... مشهدي و شجاعيپور، قاسم خاني، اميدي، نعمتي، مهانپور، ابراهيمي، مرادي همگي بسلامت و خرمي زندگي ميكنيم.
سفارش من به همگي شما اين است كه نگران هيچ چيز نباشيد زيرا از دست من و شما هيچ چيز ساخته نيست. از دست شما دعايي بر ميآيد و از دست من اين كه غير از دعا، اختيار خودم را هم به دست الله سپردهام، هر چه او راضي شد آن رضاي ماست و بدانيد مرگ به دست خداست و اگر اجل كسي تعيين شده باشد كه حتماً هم شده است يك لحظه از آن برگ مختوم دير و زود ندارد فرقي نميكند جبهه باشد يا غير جبهه، هر چه براي ما مقرر شده باشد همان است و هيچ كس را ياراي مخالفت نيست. لذا ناراحتي شما وجهي ندارد زيرا اگر شما ناراحت مردن كسي باشيد لازمهاش اين است كه در تمام طول عمر ناراحت باشيد زيرا مرگ كه خبر نميكند فقط دعا كنيد اميد است كه خداوند بزرگ در رحمت خودش دعاهاي من و شماي خطاكار را قبول كند. بايد شما در مقابل هر چه خداوند رضا داشته باشد خاضع باشيد و صابر زيرا خداوند در سختيها بندگانش را امتحان ميكند و الا در راحتيها كه همه شاد و خرم هستند.
معمولاً اينجا بايد ايستاد تا نوبت مرخصي برسد هر وقت بتوانم از حال خودم به شما خبر ميدهم و اگر فرصتي شد كه به شهر آمدم برايتان تلفن ميزنم. والسلام - حميد پرچميان.
بیست روز از دی ماه سال 1336 میگذشت و سرما به اوج خود رسیده بود، برف تمام زمین را پوشانده بود و زمین را به سفیدی و یکرنگی دعوت کرده بود. شهرستان اراک نیز در این سال سفیدپوش شده بود و سرما آن قدر سخت و استخوانسوز شده بود که نمیشد در بیرون از خانه و دور از کرسی و آتش و بخاری ماند اما آن روز مشهدی مهدی بیرون از خانه و داخل حیات منزل قدم میزد بدون این که متوجه بارش برف یا سرمای شدید هوا باشد، فقط و فقط دل نگران همسرش و نوزادی که در راه است بود. خبر سلامتی مادر و کودک را که برایش آوردند به سجده افتاد و شکر خدا کرد. کودکش را که در آغوش گرفت بوسه بارانش کرد و محو چشمهای بسته کودکش ماند و منتظر بود تا به زودی چشم باز کند و زیبایی چشمهایش را ببیند. نامش را حمید گذاشت که یکی از صفات خداوندی است و دوست داشت تا فرزندش را به این نام زیبا صدا بزند.
پدر و مادر او را در دامان پر از مهر و محبت و وفای خویش بزرگ کردند. او نیز در فضای آن روزهای شهرستان اراک با هم بازیهایش بازی میکرد و از پدر و مادرش درس و تجربه زندگی میآموخت و یاد میگرفت که چگونه در برابر سختیها دوام بیاورد و ایستادگی کند. تحصیلاتش را در همان شهر آغاز کرد و توانست با گرفتن مدرک دیپلم تحصیلاتش را به پایان برساند. او در رشته علوم طبیعی در شهر اراک دیپلم گرفت.
بعد از پایان تحصیلات متوسطه مدتی را در حوزه علمیه شهر اراک به درس و کسب فیض اشتغال داشت. تا جنگ آغاز شد و به یاری دوستان و هم میهنانش شتافت و به عنوان بسیجی ویژه به سپاه پیوست تا هم کار کند و هم ادای دین کند و با جان شیرینش که در کف گرفته بود از میهن اسلامیاش دفاع کند. تک تیرانداز سپاه اسلام بود و رشادتها و دلاوریهایش را به رخ دشمن کشید. حدود 4 ماه در خدمت اسلام و سپاهش بود تا سرانجام در منطقه عملیاتی پاسگاه زید در عملیات رمضان در پنجم مرداد ماه سال 1361 بدنش در منطقه عملیات مفقود شد و پس از سالهای توسط گروههای تفحص شناسایی و در تاریخ اول اسفند ماه 1373 پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.