بسم الله الرحمن الرحیم
(وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ).[1]
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان. به امید پیروزی تمامی برادران رزمنده در تمام جبهههای حق علیه باطل و به امید آرزوی قدس عزیز و آرزوی وحدت بیستمیلیونی تمامی مسلمین جهان و به امید به اهتزاز درآمدن پرچم سبز الله بر فراز تمامی کاخهای مستکبران شرق و غرب و با سلام به پیشگاه مقدس ولیعصر آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب به حق ایشان امام خمینی(7) و به امید روزی که نماز جمعه را در کربلا به امامت امام عزیزمان بر پا داریم.
وصیت خود را به خانواده خود چنین اعلام میدارم:
برای آخرین بار از این دیار پر شور و کربلای خویش خوزستان ایران خدمت شما سروران گرامیام سلام عرض میکنم و امیدوارم که خوب باشید. مادر جان! اول خطاب به شما چند کلمهای را برایت بنویسم.
مادر گرامی! اگر سعادت یار من شد و شهادت نصیب من شد، برایم عزا مگیر و برای من گریه مکن. مادر جان زیرا که من به آرزوی خودم رسیدهام و شب شهادت من شب دامادی من است.
مادر جان! اتاقم را حجله ببند زیرا آرزوی دامادیام را داشتی. مادر جان! در عزای من لباس سیاه مپوش و بلند گریه مکن.
ای پدر عزیزم! این دستهای پینهبستهات را به سوی خدا بلند کن و از خدا بخواه که این قربانی نا قابل را از تو پذیرا باشد و اما برادرانم به سخنانم گوش فرا داده که تمام منظورم از این نوشتهها شما هستید. مبادا در عزای من گریه کنید. بپا خیزید که اسلحه من در سنگرم انتظار شما را میکشد و با برادران با بانگ رسای اللهاکبر انتقام من و هزاران شهید دیگر را از این کافران بگیرد ولی مادر جان! مرا حلال کن اگر به شما اذیت کردم. جوان بودم و ناپخته. مادر جان! اگر برایت پسر خوبی نبودم، امیدوارم که با ایثار خون نا چیزم بتوانم استقلال و حرمت جمهوری اسلامی ایران را تضمین نمایم. حتماً مرا در کنار شهدای مامونیه دفن کنید و از تمامی اهل مامونیه برایم حلالیت بخواهید.
خداحافظ برای همیشه. اسماعیل کارگر.
خدایا عاشقم، عاشقترم کن سرو جان را فدای رهبرم کن
1. سوره بقره، 154.
آن دم که خداوند آدم(علیه السلام) را آفرید و از نفخه الهی خود در او دمید، به آفرینش او مباهات کرد. (فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ).[1] که انسان اشرف مخلوقات است و به ملائکه عرضه نمود که او را سجده کنند و همه سجده کردند جز ابلیس که انسان را نمیشناخت و از کنه وجود گوهر گرانبهای نفخه الهی دمیده شده در او، آگاه نبود و تمرد کرد و خداوند بر او آموخت اسماء را.
و داستان عشق داستان دیگری است که اساس آفرینش خلق و فلسفه وجودی کائنات است. دوست داشتم شناخته شوم و خلق را آفریدم و عاشق او شدم و او را عاشق خود کردم و این قانون الهی شد که انسان به دنبال معبود و معشوق و اصل خود برگردد و با وصال آرام و قرار یابد و در این میان کالایی بالاتر از جان و دل برای سودای با حضرت معشوق مییابد، که این مأوا و مسکن و جایگاه عشق است و در جای عشق جز او را نشاید که او سزاوارتر است برای پرستش و عشقورزی و او منزه از هر نقصی است و این فریاد دل در طول اعصار است و شهید اسماعیل کارگر یکی از این مستمعان فریاد معبود و معشوق بود که با شنیدن صدای عشق که بالاترین فریادهاست، عنان اختیار از کف داد و دست از کار و معیشت کشید و رهرو کوی یار شد و تا جاودانگی ره پیمود و به حق لایق کوی یار شد.
او در اولین روز از آذرماه سال 1341 در شهرستان مامونیه از توابع شهرستان ساوه و در دل خانوادهای اصیل و با فرهنگ که اصل اساسی اسلام را در خانواده پیاده میکردند، دیده به جهان هستی گشود.
روزهای اولیه کودکیاش را که پشت سر میگذاشت، خانواده او را به سمت تربیتی درست راهنمایی کردند. تربیتی بر اساس اسلام و آموزههای دینی و معرفتی تا او را به مقصدی مهم برساند. دوره کودکی که تمام شد، به مدرسه رفت و توانست تا پایان دوره متوسطه درس بخواند.
درسش را که تمام کرد به کارهای آزاد میپرداخت و سعی میکرد تا میتواند در راه کسب حلال کوشا باشد. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به میدان مبارزه علیه دشمن بعثی رفت و اسلحه بر دوش گرفت و ماهها به عنوان بسیجی گردان سیدالشهدا(علیه السلام) در لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) خدمت کرد تا این که در بیست و سوم اسفندماه سال 1362 در منطقه جزیره مجنون در حین عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای شهرستان مامونیه به خاک سپردند.
1. سوره مومنون، 14.