... «خدایا گناهان و خطایا پیراهن خواری را بر تنم كرده و دوری از تو جامه مكنت و بیچارگی به من افنكنده و دلم امید ... خدایا پس تو زندهاش كن به بازگشت خودت. ای آرزو و خواسته من و ای خواسته و آرمانم پس سوگند به عزتت نمییابم از برای گناهانم آمرزندهای غیر از تو». خدایا تو خود میدانی كه تاكنون گناهان زیادی را مرتكب شدهام. خدایا از تو میخواهم كه تا مرا نیامرزی از این دنیا نبری و از تو میخواهم كه مرا از سربازان واقعی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار بدهی و مرا مورد عفو و بخشش خودت قرار دهی.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش امام(قدس سره) عزیزمان و خانوادههای شهدا و مفقودین و اسرا و معلولین، وصیتنامهام را آغاز میكنم.
حمد و سپاس خدای تبارك و تعالی را كه بر بنده خود منت نهاد و بنده حقیر را مورد لطف و كرم خود قرار داد تا سعادت پیدا كنم بار دیگر روانه جبهههای حق علیه باطل شوم تا بتوانم با برادران حزب الهی خود همگام شوم و پا به پای آنها به پیش برویم تا بتوانیم راهی برای كربلا و نجف و كاظمین و سامرا و بیت المقدس عزیز باز كنیم و دشمنان اسلام این نوكران سرسپرده خود فروخته آمریكا و اسرائیل و فرانسه و شوروی را در زبالهدان تاریخ بریزیم. درود بر تمامی آنهایی كه قهرمانانه دشمن را رسوا كرده و جهاد در راه خدا را دنبال كرده تا مكتب اسلام را در تمامی سرزمینهای اسلامی پیاده كند. درود بر همچنین ملتی كه این قدر فداكاری میكند در راه اسلام.
و درود بر همچنین رهبری كه چنین ملتی تربیت كرده كه این قدر فداكاری میكند در راه اسلام تا مكتب اسلام را در سراسر جهان پیاده كنند.
حمد و سپاس خدایی را كه این نعمت الهی، امام(قدس سره) را بر ما ارزانی داشته است. ملت ایران تاریخ صدر اسلام را مطالعه كنید میبینید كه هر نعمتی را كه خداوند عطا میكرد و ملت آن زمان كفران نعمت میكردند. خداوند متعال هم آن را از آنها میگرفت و باید عبرت بگیرید و قدر این نعمت الهی امام(قدس سره) را كه خداوند بر ما منت نهاده و ارزانی داشته بدانید. پیام خون شهیدان هم اطاعت از امام(قدس سره) است.
ملت شهید پرور محلات و خانواده عزیزم، همسرم، پدر و مادرم و برادران و خواهرانم به ضد انقلاب و آنهایی كه در خط امام(قدس سره) نیستند بفهمانید كه من خودم راه خود را به رهنمودهای امام(قدس سره) عزیزم و قرآن مجید شناختهام و به جبهههای حق علیه باطل آمدهام و این راه را خودم آگاهانه انتخاب كردهام.
حمد و سپاس خدایی را كه مرا هدایت كرد تا توانستم اسلام واقعی را بشناسم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(علیه السلام) لبیك گفته و به ندای نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم لبیك گفته و هجرت كنم در راه او.
حمد و سپاس خدایی را كه این بار توانستم هجرت كنم و به آرزویی كه دارم اگر خداوند صلاح و مصلحت دانست برسم. آری اگر چه در زمان زنده بودنم غیر از گناه، كاری دیگر برای اسلام و شهدای این انقلاب نكردم ولی این بار، باز هجرت میكنم در راه او و از خدای خود طلب آمرزش میكنم تا خدا گناهانم را بیامرزد و از خدای خود میخواهم كه مرگم را شهادت در راه خودش قرار بدهد و ای كاش هزار جان داشتم و همه را فدای اسلام میكردم تا با این خونها مكتب اسلام آبیاری شود و زنده بماند و بتوانم با خون خودم فردا در قیامت جوابگوی همه شهدایمان باشم.
آری اسلام به این خونها احتیاج دارد. خون اباعبدلله الحسین(علیه السلام) و خون این شهداست كه اسلام و قرآن و مكتب تشیع را زنده نگه داشته است. اگر بخواهیم اسلام زنده بماند و مكتب اسلام را در تمام جهان پیاده كنیم باید در این راه خون بدهیم و به این خونها افتخار كنیم تا خداوند متعال هم در دنیا و آخرت از ما راضی و خشنود گردد و ما را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد.
حمد و سپاس خدایی را كه این نعمت الهی، امام(قدس سره) را بر ما ارزانی داشته است. خدایا از تو میخواهم كه مرگم را شهادت در راه خویش قرار ده و ای كاش هزارجان داشتم و همه را فدای اسلام میكردم تا با این خونها مكتب اسلام آبیاری شود و زنده بماند و بتوانم با خون خودم فردای قیامت جوابگوی همه شهدایمان باشم. آری اسلام به این خونها احتیاج دارد. خون اباعبدللهالحسین(علیه السلام) و خون این شهداست كه اسلام و قرآن و مكتب تشیع را زنده نگه داشته است. اگر بخواهیم اسلام زنده بماند و مكتب اسلام را در تمام جهان پیاده كنیم باید در این راه خون بدهیم و به این خونها افتخار كنیم تا خداوند متعال هم در دنیا و آخرت از ما راضی و خشنود باشد. این کلمات از قلبی سلیم بر زبانی شیوا و بر قلب سفید کاغذ جاری شد تا بلندای فکر و عقیده مردی که شهید است را به نمایش بگذارد.
شهید علیاکبر جمهوری در اولین روز از مرداد ماه سال 1335 در شهرستان محلات و در خانوادهای مذهبی و متدین و عاشق اهل بیت(علیهم السلام) دیده به جهان هستی گشود. روزگار را در کنار خانواده آغاز کرد و در آغوش پدرش بود که در گوشش اذان و اقامه را زمزمه کرد و او را با اسلام و مسلمانی آشنا کرد. نامش را هم علیاکبر گذاشت تا به این نام زیبا صدایش بزنند. دوران کودکی علیاکبر به کار و تلاش و فراگیری علوم قرآنی و نماز پرداخت تا هفت ساله شد و به مدرسه رفت و توانست تا کلاس دوم راهنمایی در شهرستان محلات به درسش ادامه دهد. از نظر مهمان نوازی و لباس پوشیدن بسیار ساده بود. تجملات را دوست نداشت. خیلی دوست داشت خانواده دور هم باشند. خیلی علاقه به صلهرحم داشت و اگر حتی 5 دقیقه بود به فامیل سر میزد.
علاقه زیادی به رهبری و امام جمعه داشت، مدتی هم پاسدار امام جمعه بود، به کوه میرفت تا گیاه آویشن برای ایشان بچیند و این نبود مگر از علاقه و دوست داشتن. به روحانیت علاقه وافری داشت و اگر کسی پشت سر روحانیت و ولایت حرفی میزد به شدت ناراحت میشد. با تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و تا جایی که میتوانست در پوشیدن این لباس دقت کرد و مراقب رفتارهایش بود. این لباس را لباس خدمت میدانست و آن را دوست داشت. به جبهه که رفت مسئولیت تسلیحات گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جبهه با او بود، آدمی فعال و کوشا بود و سعی میکرد تا کارش را به نحو احسن انجام دهد. منظم بود و کاری تا سرانجام در سی و یکم اردیبهشت ماه سال 1365 در جزیره مجنون به شهادت رسید. همسرش میگوید: «حدود 18 ماه رمضان سال 1365 بود که دوازده شهید را به محلات آوردند و هیچ صحبتی از علیاکبر نبود. دو روز بعد از سپاه محلات به منزل ما آمدند و گفتند ایشان شهید شده است و چون منطقه نا امن است جنازه را نیاوردند.